سلطان قلبها! شعرنویسی
آقا جان!
مدتیست عجیب عطر تو را از سجاده سبزم با تمام وجود احساس میکنم و به هوای دیدارت، چادر سفید سرکرده ام با گل های آبی ریز!
سلطان قلبها!
دریای دلم طوفان اجابت میخواهد تا کشتی سردرگم کودکیهایم به ساحل بزرگسالی برسد.
آقا جان!
مدتیست عجیب عطر تو را از سجاده سبزم با تمام وجود احساس میکنم و به هوای دیدارت، چادر سفید سرکرده ام با گل های آبی ریز!
سلطان قلبها!
دریای دلم طوفان اجابت میخواهد تا کشتی سردرگم کودکیهایم به ساحل بزرگسالی برسد.
هر مصافی قهرمانی بایدش
نیک نام ، نیک خو و خوش روش
گاه پیکارد به زور بازوان
گاه خواند او رجز بر دشمنان
در مصاف جانگداز نینوا
به نام پروردگار هستی بخش
با رایحه اش ، ملیکه بانوی رومی
شد شیعه و شایان ولایت گردید
وآن سوسن عطرین ،به قدوم ایمان
نرجس شدوپس مام امامت گردید
شبی کعبه شد راز دار خدا
چو مولود ان، از خلائق سوا
وکودک منور به مشکوه شد
علی ع شد،به معراجش خوانده شد
ابوالریاحتین، او شه نحل بود
ارباب وفادار،وای ساقی و سالار
وی اسوه ایثار و ای مخلص دادار
تو حامی اسلام و فاضل ومواسی
ای واقی ناصر و تو شهید طیار