access_alarm 1398/03/22

شرایط ظهور – قسمت دوازدهم

تو جلسات قبل راجع ‌به شرایط ظهور صحبت می‌کردیم و بحث ما رسید به شرط سوم یعنی بودن یار کافی برای امام زمان( علیه‌السلام)؛ راجع ‌به این موضوع صحبت کردیم با هم؛ گفتیم همه‌ حرکت‌های اجتماعی با یاران انجام گرفته تا یار نباشه هیچ حرکت اجتماعی شکل نمی‌گیره؛ از پیامبران الهی براتون مثال زدم؛ تو قسمت قبل از ائمه براتون مثال زدم که مشکل ائمه ما، مشکل اجتماعی اهل بیت ما، نداشتن یار به تعداد کافی بود؛ یار داشتن اما خیلی اندک؛ به اندازه‌ای که بتونن حکومت تشکیل بدن یار نداشتن.

 

از امیرالمومنین عرض کردم؛ از امام مجتبی؛ از امام سجاد؛ یکی دو امام دیگه هم براتون مثال بزنم؛ از امام صادق( علیه‌السلام) مرحوم شیخ عباس قمی تو کتاب زیبای منتهی الامال که ترجمه فارسی شده زندگی چهارده معصوم؛ اونجا این داستان و بیان می‌کنن؛ شخصی از خراسان پا شد اومد محضر امام صادق( علیه‌السلام) دو تا داستان داریم؛ یک شخصی از خراسان آمد؛ داستان دیگه‌ای داریم؛

 

شخصی از کوفه اومد؛ شبیه به همه، تو یک موضوعه؛ وقتی که یار حضرت پا شد اومد محضر حضرت گفت: آقا چرا شما قیام نمی‌کنید؟ حضرت فرمودند: با کی؟ با کدوم یار؟ گفت: آقا یاران شما مسلمون و شیعیان زیادند؛ امام فرمود: چقدر ما یار داریم؟ مثلا اون شخص کوفی که جناب سَدیرصیرفی باشه؛ گفت: آقا تو کوفه، صد هزار شما یار دارید؛ آقا فرمود: صد هزار! اون شخص گفت، سَدیر گفت: بلکه دویست هزار؛ امام فرمود: دویست هزار یار! سکوت پر معنایی کرد امام؛ بعد فرمود: سَدیر، میای با هم بریم به صحرا؟ بله آقا؛ سَدیر میگه دو تا مرکب، مثلا دو تا اسب و زین کردن؛ سوار شدیم با آقا اومدیم بیرون قدم می‌زدیم؛ سوار بر مرکب از جلوی یه گله رد شدیم؛

 

بزغاله تو این گله‌ها بود؛ امام قسم خورد؛ فرمود: والله یا سَدیر؛ به خدا قسم سَدیر؛ اگه به اندازه‌ی بزغاله‌های این گله من یار داشتم قیام می‌کردم، میگه به چشمم تعداد بزغاله‌ها زیاد نیومد؛ اومدم بشمارم؛ یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، اِ سیزده و چهارده و پونزده و شونزده و هفده؛ دیدم فقط هفده‌تان؛ وقت نماز شد؛ پشت سر آقا نماز خوندم بعد حضرت تاکید کردن که سَدیر می‌دونی چرا من قیام نمی‌کنم؟ مسلمون زیادن؛ اما یار به درد بخور توشون کمه؛ امام صادق دارن می‌گن؛ درد من درد بی‌یاریه.

 

اون شخص خراسانی هم وقتی اومد محضر حضرت گفت: چرا قیام نمی‌کنید؟ امام صادق فرمود: کدوم یاران؟ گفت: آقا مثل من؛ امام فرمود: تو اهل اطاعتی؟ نقل به مضمون می‌کنم؛ بله آقا؛ امام فرمودند: برو داخل تنور؛

گفت: آقا تنور داغه! مگه امام صادق نمی‌دونه تنور داغه؟ اون یاری که هنوز یاد نگرفته، امام و نشناخته، حالا تو قسمت‌های بعد اوصاف یاران امام زمان و براتون میگم ان شاءالله، یاری که نفهمیده، درک نکرده که امام همه چیز عالم و می‌دونه؛ بهتر از من می‌دونه؛ دلسوز منه؛ هر چی میگه باید گوش بدم؛ امام چند تا ویژگی داره: ۱- من رو و سعادت من و بهتر از خودم می‌دونه؛ قبول دارین شنوندگان حضرت مهدی اینجوریه؟ همه‌ امام‌ها اینجورین؛ ۲- نسبت به خودم از من دلسوزتره؛ خیلی دلسوز منه؛ غصه من و می‌خوره؛

 

امامی که سرنوشت من و بهتر از من می‌دونه؛ از من به خودم دلسوزتره؛ چرا گوش به حرفش ندم؟ امام فرمود: پاشو برو داخل تنور؛ گفت: آقا تنور داغه؛ نرفت؛ تو همین حال نشسته بودیم؛ هارون مکی وارد شد؛ السلام علیک یا بن رسول ‌الله؛ با دو تا انگشتش این دو تا کفشش و گرفته بود دستش می‌خواست یک گوشه بذاره بیاد محضر امام؛ امام فرمود: هارون نمی‌خواد بیای اینجا، برو داخل تنور؛ اصلا نگفت چرا؟ ماجرا چیه؟ چرا باید برم؟ رفت داخل تنور بعد این شخص خراسانی میگه؛ امام صادق رو کرد به من شروع کرد؛ خوب فلانی می‌گفتی؛ خراسان چه خبر؟ دل من عین سیر و سرکه می‌جوشید؛ این شخص تو تنور چیکار می‌کنه؟ امام متوجه نگرانی من شد؛

 

فرمود: پاشو برو؛ برو کنار تنور؛ میگه رفتم در تنور و باز کردم؛ دیدم تنور روشنه اما این شخص به امر خدا، به برکت امام صادق داخل تنور نسوخته؛ بعد امام رو کرد به من فرمود: تو که از خراسان اومدی؛ چند تا یار اینجوری ما تو خراسان داریم؛ گفتم هیچی آقا، دیدید مشکل اهل بیت ما، اینم از امام صادق، بی‌یاری بود؛ ما در تاریخ، یک جا تو تاریخ ائمه، یک جا سرمون رو میاریم بالا؛ اونم تاریخ سیدالشهدا( علیه‌السلام) که تعداد یاران کم بود اما یاران به درد بخوری بودن؛ ان شاءالله تو قسمت‌های بعد این و هم باز بیشتر محضرتون توضیح میدم.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *