access_alarm 1394/08/15

مجموعه اشعار با موضوع آخر سال ، نوروز ، بهار

نیامدی- بهار

چه دیده ها که دوخته به در شد و نیامدی

چه عُمرها ز دوریِ تو سر شد و نیامدی

چه روزها که تا به شب،نام تو بُرده شد به لب

چه چشمها که از غم تو تَر شد نیامدی

شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی

ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی

بیا ببین در این جهان،امام خوب و مهربان

اسیر فتنۀ زمان،بشر شد و نیامدی

صبا به یار آشنا،بگو که نُوکرِ شما

زِدوریِ رُخ تو خون جگر شد و نیامدی

از این زمانه خسته ام بیا که دلشکسته ام

به حقّ مادری که منتظر شد و نیامدی

****************

دشتی/بهاره یا خزونه؟!

فَلک با عاشقان نامهربونه

نمی دونم بهار یا خزونه

غم این دل،غمِ مرگِ جوونه

سَحرخیز مدینه کی میایی

عزیزُم جانِ جانُم کی میایی

بیا ای نازنین دورت بگردُم

دعای ندبه خواندُم در فراغِت

جونیم رفت و آقا موندیُدم

گُل سُرخ و سفیدم کی میایی

به تنگ اومد دلُم از این جُدایی

سَراپا از غم هجر تو دَردُم

برای دیدن روی چو ماهِت

بیا با دیدنت حاجت رواکن

سحر خیز مدینه کی میایی

بیا یا ابن الحسن دَردُم دوا کن

اَلا ای بی قرینه کی میایی

****************

نوروز- بهار

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا

به دلِ خستۀ ما جان و قراری آقا

دَر هَیاهویِ شب عید تو را گُم کردیم

غافل از اینکه شما اَصلِ بهاری آقا

عُمرِ امسال گذشت و خبری از تو نَشد

هوسِ آمدن،این جمعه نداری آقا؟

 

————–

روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است

گر کُند یوسف زهرا نظری نوروز است

لحظه ها در تپش و تاپ و تپ آمدنش

آسمان چشم براه قدمش هرروز است

ای خدا کاش شود سالِ نوأم عید فرج

که نگاهم نگران منتظر آن روز است

****************

نوروز- عید

یا مُقلّب القلوب و الأبصار

سال نُو آمد و نیامد یار

یا مُدبّر الیل و النهار

بی حضورش چه اشتیاق به بهار

یا محوّل الحول و الإحوال

منتهی کن فراغ را به وِصال

حوّل حالنا إلی أحسن اَلحال

به امید فرج ش همین امسال

————–

یا رب،عید است،عطا بر همه دِه

بر ماتم و اندوهِ همه،خاتمه دِه

پایانِ غم همه ظهور مهدی ست

تعجیلِ فرج،به مهدیِ فاطمه دِه

****************

آخرین جمعۀ سال- نوروز

زندگی بی تو وبال است کجایی آقا

آخرین جمعۀ سال است کجایی آقا

عشق را تذکره ای جُز رُخ زیبای تو نیست

عاشقی بی تو محال است،کجایی آقا

————–

زمستان خسته شد از بی بهاری

جهان می لرزد از این بی قراری

گمانم جمعۀ باقی نمانده

خدایا تا به کی چشم انتظاری

————–

سنگ تو را به سینه زنم، سینه جای توست

چشم همه منتظران، جایِ پایِ توست

****************

برگردد…

وقتی تو از سفر برسی عید می شود

دنیا دوباره صاحبِ خورشید می شود

با جلوه های قُدسیِ چشمان روشَنَت

دلها پُر از تجلّیِ توحید می شود

با احترام از پرچم سُرخَت در آسمان

پیمان عشق و عاطفه تجلیل می شود

یک عمر نوکریِ درِ خانۀ حسین

با یک نگاه لطف تو تائید می شود

این روضه ها، عزای مرا جار می زنند

برگرد با رسیدن تو عید می شود

   یابن الحسن…

****************

گُلهای رَسته از خاک…

خورشید خواهد آمد ، در دشت روشنایی

بر چهره اش گُل افشان ، لبخند آشنایی

تا کِی خواهد ای گُل ، در غیب غنچه مانی

وقت شکفتن آمد ، ای جلوۀ خدایی

چون أختران اسیرند ، در دستِ تیره گیها

تعجیل کن که یابد ، از بندِ شب رهایی

گُل رسته از درونم ، خارش به دل نشسته

یاد تو آن گُل است و خار است این جُدایی

گُلهای رسته از خاک ، لِب های پُرس و جویند

هر غُنچه با شکُفتن گوید که تو کُجایی…

«یابن الحسن کجایی ، داد از غم جدایی»

****************

زمستان،بهار،می گذرد…

اگرچه روزِ من و روزگار می گذرد

دلم خوش است که با یاد یار می گذرد

چقدر خاطره انگیز و شاد و رؤیایی ست

قطار عُمر که در انتظار می گذرد

به ناگهانیِ یک لحظۀ عبورِ سپید

خیال می کنم که آن تک سوار می گذرد

کسی که آمدنی بود و هست، می آید

بدین امید، زمستان، بهار، می گذرد

نشسته ایم به راهی که از بهشت امید

نسیم رحمتِ پروردگار می گذرد

به شوق زنده شدن، عاشقانه می میرم

دوباره زیستن زین قرار می گذرد

همان حکایت خضر است و چشمۀ ظُلمات

شبی که از بَرِ شب زنده دار می گذرد

شبت همیشه شبِ قدر باد و روزَت خوش

که با تو، روزِ منو، روزگار می گذرد

 ****************

اعیاد گذشت و…

اعیاد گذشت و خبر از یار نیامد

بر زخم دلِ فاطمه غمخوار نیامد

چند روزِ دگر مانده که با ناله بگوئیم

ای اهلِ حرم میرو علمدار نیامد

****************

نزدیک نوروز…

سالی گذشت و وقت حساب و کتاب شد

پیشانی ام به محضرتان خیسِ آب شد

هر روز با گناه دلت را شکسته ام

بینِ منو تو این عصیان حجاب شد

گفتند پای نامۀ ما گریه می کنی

حال شما زِدیدنِ نامه خراب شده

با این وجود، تا که گره خورده کارِمن

یا صاحبَ الزّمانِ دلم مستجاب شد

امسال هم گِدای شب جمعۀ حرم

با یک دُعای مادرتان بی حساب شد

ما را بخر، عزیز دِلِ شاهِ کربلا

جانِ کسی که صورتش از خون خضاب شد

عُمری ست روضه خوانم و باور نمی کنم

زینب چگونه وارد بزمِ شراب شد

****************

ایّام نوروز

روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است

گر کند یوسف زهرا نظری نوروزاست

لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش

آسمان چشم به راه قدمش هر روز است

ای خدا کاش شود سال نوأم، عید فَرَج

که نگاهم، نگران منتظرِ آن روز است

****************

از تبار بهار

تو از تبار بهاری، چگونه بی تو بمانم

شمیم عاطفه داری، چگونه بی تو بمانم

تو ازسُلالۀ نوری، تو آفتاب حضوری

به رَخشِ صبح، سواری، چگونه بی تو بمانم

تویی که بادۀ نابی، وگرنه بی تو چه سخت است

تمام عُمر خماری، چگونه بی تو بمانم

ببار ابر بهاری، هنوز شهرۀ شهر است

کرامتی که تو داری، چگونه بی تو بمانم

بیا به خانۀ دلها، که در فِراقِ تو دل را

نمانده است قراری، چگونه بی تو بمانم

****************

بهار

خودت گفتی که وعده در بهار است

بهار آمد دلم در انتظار است

بهار هر کسی عید است و نوروز

بهار عاشقان دیدار یار است

****************

هفت سین دل

پای هفت سین دلت یواشکی زمزمه کن

زیر لب یه یادی از نور دل فاطمه کن

چشماتو خیره کن و سورۀ والعصر بخوان

یه دُعا برا ظهور پسر فاطمه کُن

****************

آبرو

با کدام آبرو روز شمارش باشیم

عصرها منتظر صبح بهارش باشیم

سالها منتظر سیصد و اندی مَرد است

آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم

سالها در پیِ کارِ دل ما راه اُفتاد

یادمان رفت کمی درپیِ کارش باشیم

****************

سبک دشتی مناجات

نشستُم تا که یارُم از در آید

بود چشم به در تا دلبر آید

آخ ندارُم تاب درد و انتظارِت

خدایا انتظارُم کیِ سر آید

 

————–

دریغا چشم بینایی ندارُم

ببین جُز جان رسوایی ندارُم

اگر رد می کنی رد کُن ولی مُو

بجُز در گاه تو جایی ندارُم

 

————–

آخ عزیزُم یار نازُم دلنوازُم

نمدونم زِ هجرونت چه سازُم

دوایِ دردِ مو وصلِ تو باشد

بیا دردُم دوا کن چاره سازُم

****************

معنای تحویل

ای أحسنُ الأحوالِ جان، معنای تحویل

ای آیه های اشک را تعبیر،تاویل

افتاده جسم سُفره مان، بی روح بر خاک

ای هفت سینِ سفره ها، تعجیل تعجیل

****************

شکوفه خواهد داد…

فقط کلام تو چون آیه،قاب خواهد شد

دُعا اگر تو کنی مستجاب خواهد شد

کویر اگر تو بخندی شکوفه خواهد داد

و بی نگاه تو دریا سراب خواهد شد

حدیث، این که به یک گُل بهار می روید

خزان اگر تو بخندی مُجاب خواهد شد

کسی که بی خبر از آستانۀ دریاست

از آستانۀ چشمَت جواب خواهد شد

بنایِ پایۀ هر خانه مُقّوایی ست

که با تلنگرِ آهی خراب خواهد شد

بگو به عقربۀ دل گرفتۀ خورشید

که چند روز دگر آفتاب خواهد شد

****************

«صبح عاشورا»

باز شد فصل یهار و آن گُلِ رعنا نیامد

باز صبحِ دگر آمد، یوسف زهرا نیامد

عاشقان گویند باهم، شمع جمع عاشقان کو

دوستان پُرسند از هم مهدی آمد یا نیامد

این ندای هر گرفتار است در هر بامدادی

ای خدا هم امروز هم صبح آمد و مولا نیامد

شیعیان گمگشته ای دارند در شهر مدینه

تا که آن گمگشته را مهدی کند پیدا نیامد

این نِدا از پرچم سُرخ حسین آید هَماره

کز چه تنها وارثِ خونهای عاشورا نیامد

نوجوانان پیر گشتند و پیران دسته دسته

آرزو در زیر گِل بُردند و آن مولا نیامد

****************

سالهای بی خورشید

بی تو اینجا همه در حَبس اَبَد تبعیدند

سالها هجری و شمسی همه بی خورشیدند

سِیر تقویم جلالی به جمالِ تو خوش است

فَصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند

تو بیای همه، ساعت ها، ثانیه ها

از همین روز، همین لحظه، همین دَم عیدند

****************

سرباز کم است

قطعۀ گمشده ای از پَرِ پرواز کم است

یازده یار شمردیم و یکی باز کم است

این همه آب که جاری ست نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

****************

شبِ انتظار

غروب عُمرِ شبِ انتظار نزدیک است

طلوع مشرقیِ آن سوار نزدیک است

دلم قرار نمی گیرد از تَلاطم عشق

مگو«برای چه؟» وقت قرار نزدیک است

اگر در کَفِ دیوارها گُل و لاله است

عجیب نیست، که دیدار یار نزدیک است

بیا که خانه تکانی کنیم دلها را

از اَنجماد کِسالت، بهار نزدیک است

بیا چو لاله تَنَت را به زخم، آذین بند

بیا و زود بیا، روزِ بار نزدیک است

فریب خویش مَدِه، تشنگی ات خواهد کُشت

دو گام پیش بِنِه،چشمه سار نزدیک است…

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *