وقتی تو اینجایی، بیا معنا ندارد آقا کجا هستی؟ کجا معنا ندارد
بیماری ما غفلت از یاد نگاراست دور از طبیبان که دوا معنا ندارد
ای مهربان تراز پدر مادر چه گویم؟ بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد
وقتی تو ازدست دلم راضی نباشی یا ربنا یا ربنا معنا ندارد
نگذار بین غفلت کبری بمیرم وقتی میان غیبت کبری بمیرم
ما را دراین شبها تمنا مینویسند مجذوب وصف و وصل لیلا مینویسند
من قطرهای ناچیزم اما مطمئنم امشب مرا هم پای دریا مینویسند
به به چه توفیقی مرا هم چند سالیست آواره شبهای احیا مینویسند
ایل و تبارم را که نوکرمینویسند ایل و تبارت را که آقا مینویسند
امشب برای ما کمی باران بخواهید هرچه شما خواهی همان را مینویسند
ما که یتیمان در کوی توهستیم قطعا شما را جای بابا مینویسند
چشم من و دست کریمت مهربانا امشب صدایت میزنم من یا أبانا
موجم که دارم حس طوفانی شدن را از دوریت پاره گریبانی شدن را
مثل تمام کوچهها این قلب ما هم دارد تمنای چراغانی شدن را
اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید دارم سر حلاج، قربانی شدن را
آقا به خاک پایتان سوگند دارم از نو بنا سازم مسلمانی شدن را
از نیمه شعبان و احیایت گرفتیم اذن دخول ماه مهمانی شدن را
حتی به شوق لیلة القدرش نبخشم این حال خوب نیمه شعبانی شدن را
تو لیلة القدر منی، کعبه دو چشمت هیهات بخشم حس حیرانی شدن را
تو وعده حتمی خورشید زمینی تو آخرین تیر امیرالمومنینی
باید فراغ وسوختن باشد همیشه بی سرپناهی سهم من باشد همیشه
اصلا میان ما دو تا باید همیشه سوگند شاه بی کفن باشد همیشه
غرق گناهم حر میدانم ولیکن باید که دستی سوی من باشد همیشه
ترسم بمیرم روی ماهت را نبینم باید اویسی در قَرَن باشد همیشه
بی یوسفی تا کی دمادم چشم یعقوب دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه
میخواستم ذکر لبانم تا دم مرگ یابن الحسن یابن الحسن باشد همیشه