access_alarm 1394/08/15

مجموعه اشعار با موضوع انتظار

با انتظارهای من!

با آنکه روضه خوانم و می خوانم از شما

فهمیدم که هیچ نمی دانم از شما

یا ایّها العزیز، ذلیل معاصی ام

باید زِ شرم، چهذه بپوشانم از شما

میترسم از رسیدن آن جمعه ای که من

جای سلام، روی بگردانم از شما

من اصلِ انتظار تو را بُرده ام زیاد

با انتظارهای فراوانم از شما

من نان به نِرخ نام تو خورده ام حلال کن

محض رضای ذائعقه میخوانم از شما

******************************

غزلهای عاشقانه!

با اشک میزنم وَرق، این فال خسته را

فالی دَوا نمی شود،این سر شکسته را

خون از تمام چشم و دلم سیل می شود

هر وقت که وا می کنم این زخم بسته را

این نذر عاشقی ست که ریزم به هر قدم

گلها به پای آمدنت دسته دسته را

از بس نیامدی غزلم پیر شدن ببین

رنگ سپیدِ رویِ غزلها نشسته را

باید شبی نشست، غزلِ عاشقانه چید

این واژه هایِ خالیِ از هم گسسته را

آقا تو را به جان غزلهای منتظِر

منّت گذار جادۀ با اشک شُسته را

******************************

انتظاراتِ فراوانم

سالهای سال شد با اینکه می خوانم ز تو

تازه فهمیدم که من چیزی نمی دانم ز تو

ترسم از آن جمعه ای باشد که من جای سلام

بگذرم از روبرویت رو بگردانم ز تو

روز و شب از دست من دائم دلت خون می شود

بی جهت پس یک عمر گُریزانم ز تو

خود همی دانم که باید عاقبت روز ظهور

در جواب خوبی ات چهره بپوشانم ز تو

می رود از یادم اصل انتظار امّا مُدام

بر زبان است انتظارات فراوانم ز تو

******************************

چه انتظار عجیبی!

کجاست منتظرِ تو، چه انتظار عجیبی!

تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی

عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت

چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت

چه بی خیال نشستیم، چه کوششی چه وفایی

فقط نشستیم و گفتیم،«خدا کند که بیایی»

—————————–

دروغ گفته ام که از دوری ات شکسته دلم

که از فراق تو حتّی تَرَک به قلبم نیست

—————————–

ای چشمۀ نور انشعاباتت کو؟

ای خانه ات آباد خراباتت کو؟

در شهر نشانه ای ز تبلیغ تو نیست؟

ای عشق ستاد انتخاباتت کو؟

******************************

بی توجّهیم!

اگر که درد می کشیم به یار بی توجّهیم

به نسخۀ خدایی نگار بی توجّهیم

به عشق یار، دست از گناه خود نمی کشیم

به شیوۀ دُرست انتظار، بی توجّهیم

اگر خَزان گرفته روزهای سرد انتظار

به معنیِ حقیقی بهار بی توجّهیم

گِرِه اگر به کارمان فِتاده علّت این بُوَد

به دستهای مَردمِ ندار بی توجّهیم

زیاد روی توبه های ما حساب باز نکن

که ما به قول و وعده و قرار بی توجّهیم

فقط به شوقِ کعبۀ رُخ تو بوده است اگر

به طعنه ها و زخمهای مار بی توجّهیم

******************************

شدم پریشانت

دلم دوباره ببین که شده پریشانت

عزیز فاطمه ای جانِ من به قُربانت

برای روز ظهور برای آمدنت

چقدر مانده که کامل شوند یارانت؟!

بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان!

به جستجوی تو و خیمه و بیابانت

به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم

بس از این همه دوری، بَس است هجرانت

تو را قسم به صبوریِ قلب منتظران

عزیز فاطمه برگرد به سوی کنعانت

عدالتِ عَلَویِ تو خوابِ این شهر است

فدای آن لبۀ ذوالفقار بُرّانت

اگر چه لایق احسان تو نبودم من

همیشه شامل من بوده احسانت

از این حجابِ پُر از ابرِ آسمان آخر

ظهور می کند آن روی ماه پنهانت

******************************

این بار فرق می کند

من از تو می نویسم و از اشک جاری ام

از حد گذشته مدّت چشم انتظاری ام

انگار فرق می کند این بار،رَفتنت

یک جورِ دیگر است تب بی قراری ام

من سعی می کنم که شَبم را جَلا دهم

با گردسوزِ روشنِ امیدواری ام

تعجیل کن در آمدنت ای صبورِ من

گسترده نیست دامنه ی بردباری ام

من کیستم که شعر بخوانم (بگویم)برایِ تو

باید اُفق دوباره بیاید به یاری ام

******************************

غم فراق تو

غم فراق تو دل را اگر چه سنگین است

فدای آن غم تلخَت چقدر شیرین است

اگر چه نیست جَفا، کارِ تو، نمی دانم

چرا مرامِ تو در ذَرّه، پروری، این است؟

دلم ز دوری ات ای گُل به سینه ام پژمُرد

نوای بلبل طَبعم ز غصّه غمگین است

بیا بیا که حضورت به گلشن دلها

برای زخم گل داغدیده تسکیین است

گُلِ ظهورِ تو کیِ برگ بار خواهد داد؟

در انتظار فرج خوشه های پروین است

بیا که فتنه به آفاق می کند بیداد

ببین که باد مخالف به پرچم دین است

همیشه منتظرت روی جادّه می مانم

نگاهِ باورِ دل امتدادِ پرچین است

******************************

عیب از کجاست؟

عیب از کجاست غیبت او بی دلیل نیست

چون ذاتا آفتاب به مردم بخیل نیست

ما فرع خاک پای تو هستیم ای حبیب

اکی که سر بر سجده نیارد اصیل نیست

باید میان کوره بسوزد که گل کند

دل تا میان شعله نیفتد خلیل نیست

جای که جای پای عروج محمد است

راهی برای پرزدن جبرئیل نیست

بعد از دو نیم کردن دل پا بر آن گذار

این سینه کمتر از وسط رود نیل نیست!

**************

سخت دلتنگم

از شرار هجر رویت سالها یابن الحسن

سوختم چو شمع از سر تا به پا یابن الحسن

من از آن روزی که خود را می شناسم تا کنون

جستجویت می کنم در هر کجا یابن الحسن

باغ بی گل را آنچنانی ای نیست

بزم خالی از تو را نبود صفا یابن الحسن

با دل شکسته و با چشم گریان روز و شب

از خدا خواهم ملاقات تو را یابن الحسن

سخت دلتنگم غریبم بی کسم و درمانده ام

گاه گاهی لطف کن پیشم بیا یابن الحسن

************

عمری انتظار

عمری به انتظار نشستم نیامدی

در را به روی غیر تو بستم نیامدی

دل را برای دیدنت ای مهربان من

روزی هزار با ر شکستم نیامدی

گفتم که سبز پوش تو از قبله می رسد

هر صبح جمعه رو به قبله نشستم نیامدی

*************

نَسیم وصل

رها کنید دگر صحبت مدوار را

فراق اگر نکشد وصل می کشد ما را

تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما

ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را

شراره های دلم اشک شد ز دیده چکید

ببین چگونه به آتش کشید دریا را

قسم به دوست که که یک موی یار ندهم

اگر دهند به دستم تمام دنیا را

به شوق آنکه ز کوی توأم نشان آرد

به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را

جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم

طریق کعبه و بت خانه و کلیسا را

تما عمر به خورشید و ماه ناز کنم

اگر به خانه تاریک من نهی پا را

نسیم وصل ز راهی که آمدی برگرد

ببر سلام ز من آن عزیز زهرا را

یا بن الحسن روحی فداک

متی ترانا و نراک

***************

بی تو

شکسه شد دلم از دست این و آن بی تو

چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو

چقدر وعده فردا چقدر جمعۀ بعد؟

ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو

برای چشم براهت تمام ثانیه ها

چه سخت میگذرد صاحب الزمان بی تو

****************

هنوز دل خوشی ذهن خسته ام این است

که در خیال خودت بی خیال من نشدی…

**************

ای سرا پا خوب!

دلم برای تو تنگ است ای سرا پا خوب

دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب

چه لحظه های غریبی که بی تو می گذرند

چه روزگار عجیبی ست بی تو ای محبوب

چقدر بی تو به غربت شکست خاطر خاک

نیامدی و عطش در عطش زبان کشید

نیامدی و زمین شعله شعله در تب شد

نشست خاطر آئینه ها به آه ملال

شکست خلوت آدینه ها به زمزم اشک

چقدر بی تو به حسرت دلم لبالب شد

نسیم نرگسی از گلشن نمی خیزد

که تا به دامنش اندوه من بیامیزد

کسی کجاست غریب آشنا در این غربت؟

که از تبسم او روزگار تازه شود

و از شمیم نفسهای او غزل خیزد

تمام ثانیه ها بی تو می رود غمناک…

و لحظه ها همه بی مهر تو غروب آلود

دلم هوای تو کرده ست ای سخاوت محض

دلم هوای تو کرده است ای حلاوت وصل

دلم هوای تو کرده ست با تمام وجود

تو در کدام دیاری تو با کدام بهار؟

تو در کجای زمینی چه دیر شد دیدار

نشان کوی تو بپرسم از کدامین یار

زمین کویر تب آلوده ایست طوفان خیز

زمان خزان غم انگیز بی تو در تکرار

بیا که مژده وصلت زمان به رقص آرد

بیا و داغ دل از خاطر زمین بردار

********************

غفلت ز مولا

تا دلم غافل ز مولا می شود

پای من سوی گنه وا می شود

تا مرا نفسم به ذلت می کشد

مهدی زهرا خجالت می کشد

کار من تنها دل آزردن شده

کار مهدی خون دل خوردن شده

روز و شب گویم به خود با واهمه

من چه کردم با عزیز فاطمه

من چرا هرگز نبودم یاورش؟

من چه گویم در جواب مادرش…؟!

****************

دلم شده پریشانت

دلم دوباره ببین که شده پریشانت

عزیز فاطمه ای جان من به قربانت

برای ظهورت برای آمدنت

چقدر مانده که کامل شود یارانت؟

بگو چگونه بیایم چگونه آقاجان

به جستجوی تو و خیمه و بیابانت

به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم

بس است این همه دوری بس است هجرانت

تو را قسم به صبوری قلب منتظران

عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت

عدلت علوی تو خواب این شهر است

فدای آن لبۀ ذوالفقار برانت

اگر چه لایق احسان تو نبودم من

همیشه شامل من بوده است احسانت

از این حجاب پر از ابر آسمان آخر

ظهور می کند آن روی ماه پنهانت

مهرداد مهرابی

*****************

عرفه

اجل همین عرفه لااله الاالله

مرا ببر طرف لااله الاالله

اگر آمدن او به شرط مردن ماست

به عزت و شرف لااله الاالله

حامد خاکی

*****************

سنگ لحدم

بعد مرگم بنویسید به سنگ لحدم

عاشق یوسف زهرا شده ام گر چه بدم

گر کند نیم نگاهی همۀ اعمال قبول

گر تفضل ننماید که ز بنیاد دردم

********************

…هم خوب است

به شوق صبح و سحر شام تار هم خوب است

برای گریه شدن آبشار هم خوب است

تمام هفته خطا خجالت  از این انتظار هم خوب است

اگر چه لایق وصل تو نیستم آقا

ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است

گمان کنم که نمی بینمت بگو غلط است

امید دادن این بی قرار هم خوب است

کسی به فکر شما نیست همه خوبند

ملال نیست دگر کار و بار هم خوب است

مرا ببند که من جای دیگری نروم

برای عبد فراری حصار هم خوب است

هوای شهر بد و گریه، سخت و حال بد است

کمی هوا وسط این غبار هم خوب است

اگر نشد برسم من به پا بوسی تو

برای اینکه به دست آورم دلت را من

قسم به فاطمه داغدار هم خوب است

مرا ببخش به دردت نخوردم نو کریم

که بخشش دل این شرمسار هم خوب است

اگر که پای رکابت نشد شهید شوم

برای کشتن ما زلف یار هم خوب است

اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد

امید آمدنت بر مزار هم خوب است

جواد پرچمی

**********************

گفتم شبی…

گفتم شبی به مهدی بردی دلم ز دستم

من منتظر به راهت شب تا سحر نشستم

گفتا چه کار بهتر از انتظار جانان

من راه وصل خود را بر روی تو نبستم

گفتم ببخش جرمم ای رحمت الهی

شرمندۀ تو بودم شرمندۀ تو هستم

گفتار هزار نوبت از جرم تو گذشتم

پرونده تو دیدم چشمان خود ببستم

*******************

إنتظار

می کشم بر دوش عمری کوله بار انتظار

کی به پایان خواهد آمد روزگار انتظار

شهرها را با چراغ لاله روشن کرده ایم

تا که روزی بگذری از لاله زار إنتظار

تا به کی در پرده پنهانی ز چشم مردمان

گوشه چشمی نما ای پرده دار إنتظار

کی شود ای آفتاب حسن از چشم دلم

با ظهور خویشتن شوی غبار انتظار

ناله کردم بلکه با یاد تو ای محبوب دل

می رسد آخر به پایان روزگار انتظار

*****************

امام زمان(عج)

هیچ امیدی نباشد بر من و احوال من

مستحق هیچ پروازی نباشد بال من

کارهای من وصالت را به تاخیر افکند

بوی هجران می دهد پرونده اعمال من

بارها دستم گرفتی و نمک گیرت شدم

باره شد جای من تو آمدی دنبال من

بارها خوردم زمین از جا بلندم کرده ای

شکر یک نعمت نکرد آخر زبان لال من

تا دم آخر منم شروندۀ إحسان تو

من گنه کردم تو کردی گریه بر احوال من

*********************

یادنگار

هرشبی گویم که فردا یارم آید از سفر

چونکه فردا می شود گویم که فردای دگر

آنقدر امروز و فردا انتظارش می کشم

که عاقبت روز فراق یار من آید به سر

من به امید وصالش زنده ماندم تا کنون

وه چه خوش آندم که باز آید نگارم از سفر

گر بیاید بوسه بر خاک کف پایش زنم

تا نماید لحظه ای بر حال زار من نظر

گر سر راهش بمیرم نیست غم ای دل چرا

زنده می گردم چو او بنماید از سر قبرم گذر

*******************

در آرزوی تو…

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک روی تو باشم

علی از صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به جستجوی تو باشم به آرزوی تو باشم

******************

راز و نیاز

من عاشق روی توأم ، دل دادۀ کوی توأم ، لطفی نما مولا به من

یابن الحسن یابن الحسن

سوز و گداز من تویی ، راز و نیاز من تویی ، ای حجت ثانی عشر

یابن الحسن یابن الحسن

***********************

راه عشق

از بهر وصلت ای دوست عمری به سر دویدم

در راه عشقت ای جان بس طعنه ها شنیدم

غیر از تو نیست جانان هرگز مرا امیدی

بالله که در دو گیتی تنها تویی امیدم

از ما سوی گسستم از غیر دیده بستم

به هر دری نشستم غیر از تو کس ندیدم

آخر رسم به وصلت چون قطره ای به دریا

خال سیاه رویت دادی چنین نویدم

رویم سیه شد ای مه از طعنۀ رقیبان

بردار پرده از رخ بنمای روی سفیدم

*****************

بی قرار نگاهت

عمریست بی قرار نگاهت نشسته ایم

از غصه نیامدنت دل شکسته ایم

ما پای عهد عاشقی سرخ انتظار

با هر کسی به غیر تو پیمان گسسته ایم

از دوری تو کاش بمیرم  چون که ما

از زندگی بدون تو دلگیر و خسته ایم

با چشم خیس در پی یک گوشه چشم تو

هر شب کنار سفرۀ روضه نشسته ایم

*****************

خرابم و ویرانم

تباه هر دو جهانم خراب و ویرانم

ز سستی قدمم نادم و پشیمانم

ز انتهای وجودم قرین فریادم

همه شعار من این است برس بر دادم

من و فساد و تباهی چه سود این دل من

شده خرابه ویران که داده بربادم

که من ز جور زمانه چنین شدم ویران

وگرنه من که همانم اسیر غمبادم

ز خوان رحمت تو من نمک کلان خوردم

مرا ببخش بدین سان جواب پس دادم

*******************

مهدی جان

شکست قامتم از انتظار مهدی جان

به دل نمانده شکیب و قرار مهدی جان

اگر چه درد فراقت ز پا فکنده مرا

ولایت تو بود پایدار مهدی جان

بهار گمشده من اگر که باز آیی

دوباره می رسد از ره بهار مهدی جان

مگر نه وعده وصلم دو روزه میدادی

شمار روز گذشت از هزار مهدی جان

بیا که با نفس گرم عافیت خیزد

بنفشه میدمد از هر کنار مهدی جان

********************

دخیل بر حرم عشق

میان گریه و خنده نشسته ام که بیایی

دخیل بر حرم عشق بسته ام که بیایی

بیا که آینه ای را که رنگ غیر در آن بود

به سنگ غیرت این دل شکسته ام که بیایی

شهاب خاطره ها را چراغ راه تو کردم

فسون تیره غم را گسسته ام که بیایی

اگر که یأس بخواهد ره خیال ببند

در امید به رویت نبسته ام که بیایی

اگر به صبح بر آیی به چشم خویش ببینی

کنار پنجره شب نشسته ام که بیایی

*********************

در عشق یار

اگر عاشق شدن این است منم دیوانه خواهم شد

ز دنیا و ز عقبی و ز خود بیگانه خواهم شد

مرا افسون خود کردی به چشمان فسون سازت

نمی گویم چه بر من شد دگر افسانه خواهم شد

بیادت آنهمه شبها چراغ خانه روشن بود

شبی دیگر بیا چون شمع و من پروانه خواهم شد

چه میدانستم آن چشمت مرا دیوانه خواهد کرد

که من هر شب در اینجا جانب میخانه خواهم شد

لب تو کعبه بوسه دو چشمم محرم دیدن

به لبیک لب تو بر لب پیمانه خواهم شد

******************

مولای خوب و مهربون

ای مهدی صاحب زمون

ما را به کربلا رسون

******************

تمنای جانان

جانم تمنایی به جز جانان ندارد

بی تو دل عاشق سر و سامان ندارد

روز ظهورت اعتقاد حتمی ماست

هر کس فرج را منکر است ایمان ندارد

تا انتظاری هست باید منتظر بود

بیچاره آن که روزی هجران ندارد

هر کس که درد دیار خود را برگزیده

دیگر نیازی بر دوا درمان ندارد

با نام ارباب است ما را می شناسند

کی گفته هجران نامه ام عنوان ندارد

هر کس که عمری صاحب این خانه بوده

چشم طمع بر دست این و آن ندارد

هر روضه ای خواندیم آخر کربلا شد

یعنی جدایی از حسین معنا ندارد

تا دست های مادرم در روضۀ توست

این گریۀ هر روزه ام پایان ندارد

*******************

منتظریم

ما منتظریم آشنا برگردد

آئینه آل مصطفی برگردد

ما منتظریم تا ز آغوش غروب

آقای غریب جمعه ها برگردد

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *