access_alarm 1394/08/13

با عجله گفتم: “خانواده واموالم رو سپردم به شما”

رفتم خونه امام
با عجله گفتم: “خانواده واموالم رو سپردم به شما”
امام گفت: چه خبر شده يونس؟
گفتم: بايد از اين جا فرار كنم!!
حضرت لبخندی زد و گفت: چرا؟
گفتم: وزیرخلیفه، نگين با ارزشی داده بود برای حكاكی، موقع كار، نصف شد!!
امام هادی فرمود: آروم باش، برگرد منزل، ان شاءالله درست میشه…

فردا، وزير مرا خواست. گفت:
“بین همسرانم دعوا شده! نگين را دو قسمت كن، دو انگشتر بساز با دست مُزد دو برابر”

(الله اکبر!)
روحی فداه..

برگرفته از کتاب
«حصار آفتاب»

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *