طالب لقاء خدا بودن:
یعنی مشتاق مرگ بودن و اصلا مرگ بر او گران نباشد.. چگونه بر دولت حقیقی ناگوار است که به کوی دوست خود مسافرت کند؟ پس دوست ملاقات دوست را کلاه نمی داند.
دوم: طالب رضای خدا باشد و خواهش او را بر خواهش خود استوار کند:
پس هر که دوست خدا باشد باید ترک معاصی نموده، ملازم طاعت و عبادت گردد و کسالت و بطالت را بگذراند و هیچ عبادتی بر او گران نیاید.
سوم : شوق به خلوت داشته باشد که مناجات با خدا کند
گاهی او را یاد کند و زمانی با راز کند، ساعتی عذر تقصیرات خود خواهد و لحظه ای عرض آرزوهای خود کند و بگوید:
گریزانم از آن انجمنها که در دل خلوتی با یار دارم.
حدیث قدسی : دروغ می کوید هر که دعوی محبت مرا کند و ظلمت شب را فرا گیرد، بخوابد و از یاد من غافل شود. آیا هر دوستی ، لقای محبت خود را دوست نمیدارد؟ و من اینک حاضرم از برای هر که طالب من باشد.