درس گرفتن از مورچه در عشق ورزی از محبوبش:
داوود علیه السلام در حال عبور از بیابانی مورچه ای را دید که مرتب کارش این بود که از تپه ای خاک بر میداشت و به جای دیگر میریخت از خداوند خواست که راز این کار مورچه را خبر دهد: مورچه به سخن آمد که : معشوقی دارم که شرط وصال خود را آوردن تمام خاک های آن تپه به این محل قرار گرفته است. داوود (ع) فرمود: با این جثه کوچک تو تا کی میتوانی خاک این تل بزرگ را به محل مورد نظر برسانی؟ و آیا عمر تو کفاف خواهد داد؟ مورچه گفت : همه اینها را میدانم ولی خوشم که اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام. در اینجا حضرت منقلب شد و فهمید که این جریان درسی است برای او.