آسمان می بارد هر چه که بخواهی..
آفت از زمین فراری و زمین مهـــربان شده و گنجهایش مفتخرانه خودنمایی میکنند..
چرا به من نگفتند وقتی بیایی خبری از کویر نیست؟! خشکی رخت بر می بندد از دل خاک و از دل آدمیزاد.. تا چشم کار می کند، آبادی و آبادانی ست…
از میــــان این همه بهترها
بهتــرین چیز، نگاه پر خیر و برکت توست و اقتدا به شما…
آن وقت، دیگر برای ظهـــور دعا نمی کنیم، بلکه بر سلامتی و طول عمر یار از سفر آمده ی مان، زانو بر سجاده نیاز زده و باران شوق می بارانیم و عاشقانه در پی اوامر شما به گردت می گردیم…