نشد ز یار سفر کرده ام مرا خبری
نیامد از سر کویش نشانی و اثری
نسیم صبح به کویش اگرکنی گذری
بگو به دوست که ما را زخاطرت نبری
کریم درب به روی بینوا نمی بندد
گشای درب حریمت به روی دربدری
به سرو ناز اگر قامتت کنم تشبیه
غلط بود که تو از سرو ناز نازتری
سحر به یاد تو از خواب ناز برخیزم
به این امید که بینم جمال تو سحری
زهجر تو کف افسوس می زنم بر هم
چرا که زآتش هجران نمانده بال و پری