دیگر دل شیدا زده ام تاب ندارد
چشمان به ره مانده ی من خواب ندارد
از بس که به دنبال تو گشتم زهرای من
این قلب خسته من که دگر تاب ندارد
تا کی به فراق تو کنم گریه شب و روز
این دیده ی گریان که دگر آب ندارد
ای روشنی غربت و تاریکی قلبم
این خانه به جز تو که مهتاب ندارد