روزی ابراهیم خلیل الله گوسفندانش را به چرا بُرد، یک دفعه صدایی شنید «سبّوحٌ قدّوس ربّ الملائکة وَالروح » سر خود را بالا آورد و به چپ و راست نگاهی کرد و کسی را ندید، گفت : ای گوینده ی نام محبوب من، اگر یک بار دیگه اسم محبوب منو بیاری نیمی از گوسفندانم مالِ تو …