به مناسبت دهه کرامت مسابقهای در تاریخ 6 الی 12 تیر ماه 1399، ویژه نوجوانان و جوانان عزیز 13 تا 26 سال برگزار گردید. شرکت کنندگان در هر بخشی که توانمندی بیشتری داشتند با همسالان خود به رقابت پرداختند.
موضوعات: نقاشی، داستان نویسی، دلنوشته، معرفی جذاب از کتابی که خواندهاند و خوانش بخشی از آن، شعرخوانی، شعرنویسی
اسامی برندگان به شرح زیر می باشد:
1: مطهره خدنگی از مشهد، داستان نویسی
2: بهاره سادات حسینی از شهرستان محلات، دلنوشته
3:مهدیس نجفی از ارومیه، شعرنویسی
آثار برگزیدگان:
مطهره خدنگی از مشهد، داستان نویسی
موضوع: سلام کودکانه
از همون بچگی عاشق صحن و سرای سلطان توس بودم چون خیلی با صفاست آدم میتونه غصه هاش و فراموش کنه؛ بی دغدغه های دنیا توی صحنها و رواقها قدم بزنه آخه حرم سلطان مأمن دلهای خسته است.
یک روز که ۶ سال بیشتر نداشتم با خانواده وارد حرم شدیم؛ میخواستم بدو کنم برم جلو تر تا با بقیه بچههایی که داخل حرم بودند بازی کنم که یک لحظه دیدم خانوادم ایستادن و یک ذکری رو زمزمه میکنند.
برگشتم و گفتم: مامانی شما ها دارین چی میگین؟ یک لبخند آرامش بخشی زد و گفت: داریم سلام میدیم و اجازه میگیریم وارد حرم بشیم؛ خیلی تعجب کرده بودم؛ گفتم: اجازه از کی از خادما؟ خندید و گفت: امام رضا چون این جا خونه ایشونه. منم با اونا همراه شدم و یک سلام کودکانه و اذن دخول کودکانه گفتم زیر لب مثل همه ی اون زائرانی که اومده بودن ولی به زبان کودکانش( سلام امام رضا ی مهربون میذاری مهمونت بشیم؟)
وارد حرم که شدیم بچهها رو که دیدم سریع دویدم جاشون مشغول بازی شدم یک دل سیر بازی کردم بعد از آن که پیش خانواده برگشتم دیدم مشغول دعا و زیارت هستند منم از خدا خواستم و شروع کردم به دعا کردن. تو راهه برگشت مادرم برام یک عروسک خوشگل خرید خیلی خوشحال شدم چون دیگه فهمیده بودم امام رضا مهربون بعد از سلام کودکانه آرزوی منم شنیده بود و برآورده کرده بود.
هنوزم که هنوزه با این که ۲۳ از خدا عمر گرفتم هر موقع میرم حرم امام مهربونی نمیذاره دست خالی برگردم من شیعه و نوکر خوبی نبودم ولی ائمه اطهار ارباب خیلی خوبی بودند. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ.
خانم بهاره سادات حسینی، دلنوشته:
درود و سلام بر شما ای ضامن آهو ای غریب الغربا و درود بر خاندان پاکتان باد که مظهر پاکی و صداقت هستید. خوشحالم که این مجال را به من حقیر دادهاید که در قالب دلنوشتهای برایتان کلماتی بنویسم. آمدهام تا با نوشتن این دلنوشته، ریسمانی که به واسطه این بیماری منحوس قطع شده بود و توفیق زیارت را نداشتم را به واسطه قرار دادن جمله های زیبایم وصل نمایم و معرفتم به شما بیشتر شود و به این واسطه به معبود حقیقیام نزدیکتر شوم. از شما میخواهم در قیامت شفیع من باشی!
دوست دارم دوباره مرا به خانهات دعوت کنی که بعد از تمام شدن این بیماری منحوس به خانهات بیایم. هرگاه گنبد طلاییات را میبینم گرد و غبار غم از دلم پاک میشود. زمانی که زیارت نامهات را میخوانم روح تازهای در جسمم می دمد و زندگیام روشن تر میشود. امیدوارم که بتوانم وارد بهشت شوم و در جوار شما زندگی نمایم.
از شما خواستارم کمکم کنید که عمرم را به نیکبختی به پایان برسانم. کمک کنید تا گرفتاری ها و حاجت همه دنیا رفع شود و مرا فرد مفیدی برای جامعه قرار دهی و آینده ام را روشن کنی که از راه الهی و راه درست منحرف نشوم و در هر کاری رنگی از خدا و ائمه را زینب بخش آن کارم کنم. خدا را به آبروی تو قسم می دهم که مرا جزء افرادی که در آخرت سربلند هستند قرار دهد! به من توفیق بده تا تسلیم حوادث روزگار نشوم. از شما می خواهم دعاهایم را مستجاب کنی و دلم را همیشه پاک نگه داری.
ای کاش دل ها آنقدر پاک بودند که قبل از پایین آوردن دست ها، دعاها مستجاب می شد! به تمامی خاندان عصمت و طهارت و تمامی خوایشان گرامی ات سلام مرا برسان! امیدوارم خداوند به من توفیق دهد تا برای یک بار دیگر هم که شده به زیارت بارگاهتان مشرف شوم و وجود شما را از نزدیک احساس کنم و بگویم که من عاشق پروردگار هستم و می خواهم که عاشق بمانم و طعم عشق واقعی را بچشم.
خانم مهدیس نجفی ۱۳ ساله، شعر نویسی:
آقا جان!
مدتیست عجیب عطر تو را از سجاده سبزم با تمام وجود احساس میکنم و به هوای دیدارت، چادر سفید سرکرده ام با گل های آبی ریز!
سلطان قلبها!
دریای دلم طوفان اجابت میخواهد تا کشتی سردرگم کودکیهایم به ساحل بزرگسالی برسد.
ضامن غریبان!
دامن گلدار دلم را پر از دانههای محبت کردهام تا اگر روزی لایق آمدنم دانستی با دستهای کوچکم به کبوتران گنبد طلاییات بپاشم.
دلم میخواست من هم امسال میهمان این سفره مهربانیات بودم اما صد حیف!!!
ولی می دانم آنقدر باسخاوتی که مرا هم روزی بر این سفره مینشانی؛ دلم بر این خوش است که این این چادر گلدار به من هم میآید!