در کتاب عبرتهای روزگار این ماجرا اومده؛ رفیقی داشتم که از دنیا رفت؛ مرد، او چندین عیب داشت، من پیوسته یادآور میشدم که دست از عیوبش برداره اما گوش شنوا نداشت.
میلیونها تومن خمس بدهکار بود. رفیق من در زندگی خود نقطهی روشن هم داشت اونم اینکه حریم، مقام و مرتبت وجود مقدس فاطمه زهرا علیهالسلام رو بزرگ، گرامی و حرمت میداشت.
خدا را گواه میگیرم درست چند روزی بعد از مرگ او؛ یکی از دوستان که اهل توجه حال هم بود، پیش من اومد و زار زار میگریست. گفت دیشب فلانی را به خواب دیدم؛ سلام کردم، پرسیدم کجایی؟ گفت: برزخ و جامهای تیره، چرک آلود و سراپا از گریس آلوده به خاک تن داشت. پرسیدم تو رو کفن نکردن؟ چرا لباس گریسی و این شکلی؛ انقدر لباس تیره و تاریک؟ خب عرض کردیم قبل این که لباس جهنمیها لباس سیاهِ. اینم با کفن سفید دفنش کرده بودن ولی لباس اونورش لباس سیاه بود. کمن اون ور افرادی که؛ یعنی کمن که؛ بهشتیان دیگه که لباسشون لباس سفیده، از جنس همین کفنشون. بقیه هم معمولا همین لباسهای تیره و این شکلی تنشون بود.
پرسیدم مگه کفنت نکردن؟ گفت به محض ورود از تنم در آوردن و این لباس رو به تنم پوشوندن. گفتن این لباس توئه در این عالم. از عیبهای رفیق من یکی این بود که میلیونها تومن خمس بدهکار بود اما گوشش بدهکار نبود. بله وقتی میزان خمس بالا گرفت، انسان به آسانی و آسودگی از آن بریده و دل کنده و جدا نمیشه. وقتی رقم خمس پایین باشه انسان با خود میگه چیزی نیست، اندکه؛ میپردازم اما اگر یک روحانی در کنار گوش شما بگه خمس شما ده میلیون تومنه قبول و پذیرش اون سخت و صعب و دشواره اما یادتون باشه که تمام اینها رو از حلقوم ما بیرون میکشن.
ایشون میگفت در خواب بهش گفتم چرا دست به دامان حضرت زهرا علیهالسلام نمیشی؟ تا قیامت لیاقت و شایستگی ورود به اون حریم رو ندارم. از وقتی به اینجا آمدم تا کنون بارها و بارها به فرشتهها گفتم تنها یک دقیقه اون هم از دور اجازه بدن ایشون رو ببینم و از درد طاقت فرسا و رنج جان کاه خود با ایشان بگم؛ نپذیرفتن و باز ایشون اینجا موعظه میکنه، عزیزان دست به کار بشید کاستیها، زشتیها و نارساییها و عیوب خودتون را یکی بعد از دیگری از دامان خودتون دور کنید، حقوق حقدارها رو هم به اونها برسونید که بعد از مرگ کسی دل برای شما نمیسوزونه. ما بسیار میگیم اما بسیاری نمیشنوند.