حکایت ما و امام زمان شیشه رفلکسه .شیشههای رفلکس رو دیدی؟ وایمیستی توی خونه این که یک ور رو نشون می ده؛ از بیرون آینه است؛ از تو شما میتونی بیرون رو ببینی؛ وایستادی تو حیاط میبینی یک نفر اون وسط تو حیاط وایستاده میبینی این ور اون ور رو نگاه میکنه؛ میبینه هیچکی حواسش نیست دستش رو میکنه تو بینیش میماله به درخت! غافل از این که شما داری نگاش میکنی!
عالم محضر امام زمان؛ چه وقتا که چه گناها که نکردیم به زعم این که هیچکی ندیدمون؛ هی این ور و اونور رو نگاه کردیم؛ ندیدم شیشه رفلکسا رو و نفهمیدیم خاصیتش و که داره میبینتمون!
شنیدین دوشنبه، پنج شنبهها پرونده رو میبرن؛ میگه: ای داد و بیداد این که قاطی کرد! این که قول داده بود! این که عهد بسته بود!
و خوب آقا میدونه اگر این عهد رو بشکنیم خدا چیکارمون میکنه؛ میگه: خدایا به مهدی ببخشش… این نفهمید… این شب احیا من دیدم بد توبهای کرد؛ اساسی بود؛ خدایا اراده بهش بده.
بریم به این سمت که آدم بشیم… هر چهل روز نذر بکنیم یه گناه ترک بکنیم؛ چهل روز نذر! به خدا اثرگذاره.
آقا این چهل روز من غیبت نمیکنم؛ نذر میکنم؛ نذر امام زمان. آقا میبینیم از پشت شیشه رفلکس داری من و میبینی؛ تمام حرفمون اینه: کی این شیشه رفلکس بشکنه ان شاء الله که بشکنه. ( مَتیٰ تَرانا وَ نَراکَ)
که تو من و ببینی؛ منم تو رو ببینمت. قول بدیم بگم ببین به خاطر تو هست که من غیبت نمیکنم ها! فقط به خاطر تو؛ گور بابای بقیه دنیا؛ فقط به خاطر تو من غیبت نمیکنم؛ فقط به عشق تو.
ببین دستتو میگیره یا نمیگیره؛ به خدا قسم…