زیارت در لغت به معنی میل کردن و میل داشتنه؛ مثلا شما میل به انجام کاری میکنی انگاز زائر میشی دیگه. چند تا ویژگی داره: زیارت هیچ دلیلی نمیخواد؛ شما میخوای بری معشوقت، محبوبت و ببینی دنبال دلیلی؟
چه برهانی استوارتر و مهم تر از خود محبت، هیچ چیزی در هستی به اندازه محبت کشش نداره. حالا محبت هم یه محبت چاره سازه، هدایت کنندست، حرکت آفرینه. محبت به یه جنس مخالف نیست، اون محبتش هم از بیخ و بُن من نمیزنمش، نه! اون هم ارزشمنده. منتها که چی؟ شما وقتی میخوای بری سراغ یه دختره؛ دختر که میخواد بره سراغ یه پسر، وقتی میره اونجا بخواد توصیفی بکنه اولاً که کور میشه چرا؟
چون طرف و میبینه همه چیز و چَپه چُلاق میبینه، تناسب و نسبتها بهم میریزه، یک دوم میشه دو سوم. میدونی یعنی چی؟ یعنی این که بد اخلاقی طرف و ابهت و بد دلیش و غیرت میبینه. ویژگی اهل بیت و زیارت اینه که این مدل در اون به وجود نمییاد. چرا؟ چون شما با چهره و غریزهای مواجه نیستی. از قضا شما پیاده روی اربعین که میری میبینی؛ غریزه از کار افتاده. این همه زن و مرد دارن بین هم دیگه میرن زیارت، یک نفر به یک نفر دیگه نگاه جنسی نداره یعنی تو اینجا عاشق چشم نمیشی؛ عاشق یه ابرو نمیشی؛ عاشق یک خصوصیت اخلاقی، مرام و معرفت میشی. معرفت میاره، کجاها شما گریتون میگیره توی هیئت؟ اون جاهایی که دارن از خوبیهای آقاتون تعریف میکنن، هِی بگن عباس خوشگل بود، چشم و ابروش این طور بود… خیلی تکونت نمیده اما اون جایی که میگن: با وجود این زیبایی، اون بلا رو سرِ چشماش آوردن؛ عباس نقاب میزد توی خیابون میرفت که یکوقت کسی و به گناه نندازه. میگی: عجب!
چه مرامی. اون جایی حال میکنی که میگه: بدبختِ بیچاره رسید به یک نخلستانی، دید یک کارگری داره غذا میخوره. گفت: آقا از غذات به منم میدی؟ گفت: باشه ولی غذای من غذای خوبی نیستا. بهش داد، دید نون جوئه؛ این قدر سفته که با زانو نمیتونی بشکونیش؛ اون فقیره بیخیال شد. بهش گفت: آقا این غذا باب میل شما نبود؛ اگر بخوای یک آدرسی میشناسم برو توی شهر اون جا بهت غذا میدن. رفت سه چهار پُرس حسابی خورد، بهترین غذای عمرش و بعد خواست بلند بشه آدم با مرامی بود؛ برگشت به صاحبخونه گفت که- اون بنده خدایی که توی نخلستون بود، آدرس خونه امام حسن کریم اهل بیت و داده بود- آقا یک پُرس هم میدی برای بنده خدایی که آدرس داده؟
حضرت فرمود: اون کسی که آدرس و داد صاحب همین خونه است، بابامون امیرمؤمنینه. حضرت زینب( سلام الله علیها) تعریف میکنه، میگه: مولای ما اباعبدالله وقتی میخواست به میدون بره؛ زیرپیراهن و برداشت با نوک شمشیر شروع کرد به پاره کردن، گفتم: آقاجان چه کار میکنی؟ گفت: این جماعتی که من میبینم به هیچ چیز رحم نمیکنند؛ دوست ندارم منِ حسین بدنم برهنه باشه، میخوام پوشیده باشه که میل نکنند بردارند- بگن این که لباس پارهای هست به درد نمیخوره- بعد حضرت نقل میکنند که دیدم روی اون زیرپوش، یک پیراهن لاجوردی خیلی خوشرنگ تنش کرد. گفتم: این برای چی؟ گفت: اونی که برای زیرپوشه میاد دست خالی برنگرده. دیدی همین صفت چه جوری تکونت داد؟
زیارت فرقش اینه، تو هر بار زیارت و میری؛ در واقع یک صفتی جذبت میکنه، میدونی چرا؟ چون این کِشِش در وجود تو هست؛ چون تو هم اون صفت و داری، آتیش زیر خاکستر و اون ذغالی که سرد شده رو داری که یک دفعه در اون میدمه. چون اون جنس و داری کیف میکنی، چون چشیدی قبلا و خودت داری؛ باهاش حال میکنی.