اصلا پیغمبر به چه درد ما خورد؟ اصلا که چی ما اومدیم قیام کردیم و انقلاب کردیم و…؟
دوره عبور از جاهلیت بود؛ خود این انقلاب بخشی از انحراف به حساب میاد.
آقا مگه میشه آمریکا رو سه هیچ زد؟ تهش اینه که دو دو مساوی کنیم.
گفتن این پیغمبر شعار میده حالا دوست داره هیجاناتتون رو تحریک بکنه ولی بدونید میریم حالا، حالا میریم هم میجنگیم؛ گفتن ببین حالا، حالا بالاخره شعار یه سال، دو سال دیگه تا چهل سال که نمیشه شعار داد.
هیجان، اینام خوبه بالاخره هر انقلابی هیجان میخواد ولی دیگه…
در این شرایط فعلی انقلاب و نظام به نظر میرسه که مرور دقیقی به ماجرای امام حسن مجتبی (علیه السلام ) لازم داریم.
دوره امام مجتبی (علیه السلام ) در بین ادوار سهگانه اهل بیت دوره عبور از جاهلیت و سیر دادن جامعه برای عبور از جاهلیت که خب بحث جاهلیت بحث جدی است و میفرمایند: که بعدا این جامعه دوباره برمیگرده به جاهلیت تا ظهور که حضرت هم وقتی میان با یک جاهلیت مدرنی مواجه میشن.
این رگههای جاهلیت میماند؛ تا ظهور میمونه؛ اون دلیل هم اینه که یه ویروسی در بین مردم منتشر شده باز این تعبیر مال شهید صدر است؛ ایشون میفرماید: “ویروس دودلی” ویروس شک، تردید، مردم دچار تردید شدن نسبت به این که اصلا پیغمبر به چه درد ما خورد؟
یه کمی رودربایستی دارن با امیرالمؤمنین (ع ) ولی این رو با امام مجتبی (ع ) ندارن؛ لذا مردم توقعشون از حاکمیت تو دوران امام حسن (ع ) خودش رو نشون میده؛ یه تفاوتی هم دوران امام حسن (ع ) با دوران اباعبدالله (ع ) داره اینه که اباعبداللهالحسین (ع ) از موضع یک انسان خارج از حکومت موضع میگیره لذا حرفش بهتر شنیده میشه.
اینا اون معادلهایی است که میشه برای شرایط فعلی انقلاب و نظام پیدا کرد؛ مثلا مردم میگفتن که ما از آرمان پیغمبر برگشتیم؟ نه؛ خود این انقلاب بخشی از انحراف به حساب میاد؛ اما مشکلی که امام مجتبی داشت: مردم میگفتند چی رو رد بشیم؟ تو خودت بخشی از مشکلی؛ چی شد اون وعدهای که به ما دادید ما دنیاتون رو آباد میکنیم؟ خصوصا جنگ با معاویه، معاویهای که اون طرف، اون داره کارش رو تو شام میکنه؛
او هم که بنایی به جنگ با ما نداره؛ حالا حرف رو قبول نکرده؛ حالا زیر بار نرفته؛ بیعت نکرده؛ این همه جاهای سودآور هست؛ بریم با فارس بجنگیم؛ بریم با روم بجنگیم؛ منابع اینوره؛ سرمایهها اینوره؛ کما این که بعد از دوران اهلبیت بنیامیه رو به این جاها آوردند؛ یه ثروت کلانی رو به بار آوردند؛ اونا میگفتند: خب آقا مثلا ما با طلحه و زبیر رو میفهمیم؛ میریم میجنگیم جنگش هم نون و آب داره.
این رو بدونید جالبه؛ عمده این مردمی که دوران اهل بیت بودند؛ شغلشون جنگ بوده؛ اصلا شغلشون بوده؛ درآمدشون از این راه بوده؛ نه کشاورزی میکردند؛ نه باغداری میکردند؛ شغل اینها این بوده؛ میرفتند میجنگیدند؛ غنایم میآوردند؛ یه مدت با این زندگی میکردند؛ کار نمیکردند؛ کاسبی نداشتند؛ تجارت نداشتند؛ تجار یه تعداد محدودی بودند و تعداد معدودی بودند.
خلا سیاسی، هر وقت یک خلا سیاسی میافته مردم بازاندیشی اهداف میکنند؛ اینا نکات عجیبی در جامعهشناسی و شهید صدر مسلط به این مباحث بوده؛ مردم دوباره مینشینند از اول میگن خب بذار یه بار ریکاوری بکنیم خب اصلا ما برای چی اومدیم؛ برای چی این مسیر رو رفتیم.
مردم طبیعتا با دلار بیست تومن یه دور مینشینن از اول میگن که اصلا برای چی انقلاب کردیم؟ این کاملا طبیعیه؛ این خیلی طبیعیه؛ این خلا سیاسی، خلا اقتصادی.
خب با رفتن امیرالمؤمنین یهو مردم دچار بحران شدند؛ تو سوره مبارکه توبه میفرماید که: منافقین مشکلشون اینه: (کَذَبُوا اللهَ وَ رَسولَه)[1] خدا رو دروغگو میدونند؛ خب تو جامعه اسلامی آدمی که خدا رو دروغگو میدونه میتونه اعتبار پیدا بکنه؟ من از شما سوال میکنم؟ الان یک نفر تو حرم امام رضا پاشه داد بزنه بگه: آقا همه اینا دروغ میگن؛ میگه کی؟ آخوندها رو میگی یا امام رضا؟ میگه نه بابا، آخوندها کی هستند؟ امام رضا.
لااقل تو حرم نمیگذارند این آدم جایگاه داشته باشه؛ کسی تولیت رو لااقل به این آدم نمیده؛ جامعه اسلامی رو دست کسی نمیسپارند که بگه خدا دروغ گفته؛ قرآن کدوم حرف از اینها رو میگه که اینا حرفشون یعنی خدا دروغ میگه؟
یه حرفی میزدند منافقین تو دل مردم خالی میشد مردم دچار تردید میشدند؛ حرفه خیلی حرف موجهیه؛ آیه نازل شد که این حرفی که اینا میزنند منظورشون اینه که خدا دروغ میگه؛ میدونی چی میگفتند؟ میگفتند این پیغمبر شعار میده؛ حالا دوست داره هیجاناتتون رو تحریک بکنه ولی بدونید میریم حالا، حالا میریم هم میجنگیم؛ حالا استکبار ستیزی و اینها هم داریم ولی آخرش هیچی گیرمون نمیادها… میگفتن ببین حالا… حالا بالاخره انقلاب یه سال، دو سال.. باید رو بیاریم به عقلانیت و گفت و گو و تعامل و…
1-سوره توبه، آیه 90