سئوال:
آیا اعمال حج، قبل از اسلام و بعد از اسلام با هم تفاوتی دارند؟
پاسخ:
تفاوت حج ابراهیمی که رسول خدا اون رو احیاء و زنده کرد با اون حجی که پیش از ظهور اسلام بت پرست ها و مردم جاهلی به نام حج انجام میدادند از جهاتی تفاوت داره . اما مقدمتا باید عرض کنم اصولا مردم جزیرة العرب؛ مردم حجاز و مردم عربستان، پیش از ظهور اسلام قبلا موحد (و یکتاپرست) بودند. اصلا مکه با آمدن اسماعیل، فرزند حضرت ابراهیم و با اقامت او در اونجا به تدریج تبدیل به شهر شد. حضرت ابراهیم خلیل وقتی حضرت اسماعیل و هاجر را آورد اونجا گذاشت شهری نبود، آبادانی نبود و اینها موندند و به امرخداوند متعال حضرت ابراهیم به کمک فرزندش اسماعیل که کم کم جوان شد و بزرگ شد، کعبه را تجدید بناکرد و حضرت ابراهیم به شام و فلسطین برگشت و اسماعیل همراه مادرش هاجر همونجا موند. بعدها به دنبال سد مأرب در یمن در جنوب جزیرة العرب، قبائل ساکن یمن مجبور شدند به مناطق مختلفی بروند. از جمله قبیله جرهم، یکی از همون قبائل ساکن یمن اینها هجرت کردند آمدند رو به شمال و آمدند رسیدند حوالی مکه و آب زمزم را که اونجا ظاهر شده بود. آب زمزم را دیدند در همون حوالی آب زمزم یعنی مکه فعلی اقامت کردند و حضرت اسماعیل بزرگ شد با دختر یکی ازخانواده های جهرمی ازدواج کرد و این جوری شد که نسل حضرت اسماعیل در واقع نسل حضرت ابراهیم اونجا موند و حضرت اسماعیل شریعت پدرش را در اونجا ترویج کرد.
بنابراین سالها و سالها مردم اینجا پیرو شریعت ابراهیمی بودند و موحد بودند و یکتاپرست. حج را هم حضرت ابراهیم بنا گذاشت؛ کعبه را احیاءکرد و حج را بنا گذاشت. بنابراین مردم موحد و یکتاپرست اونجا هم حج ابراهیمی را انجام می دادند به همون شکلی که حضرت ابراهیم معین کرده بود و زمان او تشریع شده بود.
لکن به مرور ایام بنا به علل و عوامل مختلفی که درجایگاه خودش بحث شده، بت پرستی به صورت عارضی در جزیرةالعرب پیدا شد. اصل اونجا یکتاپرستی بود. بت پرستی به صورت عارضی اونجا نفوذ کرد. از جمله ی جهل مردم، نامردی مردم، شهرت طلبی بعضی از کسانی که بتی آورده بودند می خواستند دکانی برای خودشون بازکنن، شهرتش نصیب اونها بشه و امثال این.
بت پرستها به یک وضع عجیب غریبی پیداکردند. از یک طرف خدا را قبول داشتند، یعنی منکر خدا نبودند ولی بتها را برای خدا شریک می دانستد. یعنی مشکلشون که در صفات خدا بود، برای خدا دختر تصورمی کردند. فرشتگان را دختران خدا می دانستند .خدا را صاحب همسر می دانستد. خدا را صاحب ولد می دانستند از اینجور چیزا.
ازطرف دیگه حج ابراهیمی را انجام میدادند ولی همون آشفتگی دینی که در مورد توحید و اینا داشتند عینا آوردند در حج ابراهیمی هم به وجود آوردند. حج را انجام میدادند ولی حج ابراهیمی را تحریف کردند. در واقع میشه بگیم چهره حج را مسخ کردند و تغییراتی که درش به وجود آوردند و تحریفهای که به وجود آوردند یکی دو تا سه تا نبود خیلی تغییرات درش دادند به طوری که رسول خدا در عصر اسلام در حجة الوداع عمدتا برای آموزش حج مشرف شد حج، که عملا حج را به مردم آموزش بده و در حجة الوداع بود که رسول خدا عملا قلم بطلان کشید به بسیاری از این تحریف ها و تغییراتی که به وجود آمده بود در حج و عمره. رسول خدا آن را تصحیح می کرد و در واقع حج ابراهیمی را احیاء کرد. حج اسلامی را یاد مردم داد که در واقع حج ابراهیمی به صورت صحیح ارائه شد به مردم.
تغییرات زیادی انجام داده بودند، من به بعضی هاشون اشاره می کنم :
1- در تلبیه دستکاری کردند! همون لبیک اللهم لبیک لا شریک لک لبیک، آمدن دستکاری کردند در این لبیک ها که اصطلاحا میگن تلبیه یعنی لبیک گفتن. تلبیه که در واقع حج و عمره با تلبیه، با احرام شروع میشه، حاجی میگه که لبیک. اللهم لبیک لا شریک لک لبیک یعنی پروردگارا تو دعوت کردی، لبیک کلمه اجابته، مرا به حج دعوت کرده بودی آمدم ودعوت تو را اجابت کردم. اللهم لبیک، خدایا لبیک، اجابت کردم، لاشریک لک لبیک، تو شریکی نداری و باز هم لبیک تا اینجاش رو حفظ کردند در احرام ولی دستکاری کردند این اضافه رو آوردند گفتند لاشریک لک لبیک الا شریک هو لک تملکه و ما ملک چون بت می پرستیدند. بتها را شریک خدامی دانستند گفتند خدایا تو شریکی نداری الا شریک هو لک، مگر اون چند تا شریکی که داری. بت ها و شریکانی که خودشون درست کرده بودند! بت لات وعُزّی و هبل و اینا… در همون قدم اول در لبیک و در تلبیه آمدند دستکاری کردند و حج ابراهیمی که سراسر توحیده و منزه دانستن خداست از هرگونه شرک و امثال اینها و به اصطلاح تجلی توحیده قدم به قدم، آمدند در همون قدم اول برای خدا شریک درست کردند.
2- دیگه ای این بود که قریش که قبیله قدرتمندی بودند و شامل 25 تیره بودند، مثل بنی هاشم، بنی امیه، بنی سهم، بنی اسد، بنی مخزوم اینها همون تیره های قریش بودند. و خود رسول خدا و علی(علیهما السلام) هم از یکی از تیره های قریش بودند و در اجداد بالا بهم میرسیدند. قریش قبیله بسیار مقتدری بودند، هم شئون مختلف کعبه را در دست گرفته بودند، متولی خانه خدا شده بود یعنی عملا کلیدداری سقایی و امثال اینها رو عهده دار بودند.کسی نگفته بود اما اینا به مرور قدرت پیدا کرده بودند اینها را قبضه کرده بودند و هم اینکه چون شهر مکه امکان کشاورزی و دامداری اینادرش نبود. اینها از سالها پیش عملا رفته بودند تو خط تجارت و بازرگانی. و از سالها پیش بازرگانی با ادبیات امروز بگیم بازرگان خارجی. بازرگانی خارجی رو یادگرفته بودند، به یمن و شام و فلسطین و تا مصر اینها میرفتند و اجناس و کالاها را می آوردند. اجناس و کالاهای یمن را می آوردند اونچه درعربستان می فروختند. می فروختند بقیه رومی بردن شام. متقابلا اجناس شامی را به همین کیفیت می آوردند به یمن.کم کم درطول سالها تجارت و بازرگانی اینا رشد کرده بود. بسیار ثروتمند شده بودند. بنابراین از این راه، نبض اقتصاد مکه را هم در دست داشتند. به اصطلاح اقتصاد و مذهب را اینها در دست گرفته بودند. و قدرتشان دوفاز شده بود. هم قدرت مذهبی، یعنی کعبه که قداست مکه بسته به وجود کعبه بود در این شهر و هم بازرگانی. بنابراین بسیار بسیار قدرتمند شده بودند. این قدرت یافتن مذهبی و اقتصادی و بازرگانی اینا رو وسوسه کرده بود. باعث بعضی از انحراف های اینها شده بود و بعضی از امتیازهای من در آورده برای خودشان درست کرده بودند. بعضی هاشون مربوط به حج بود از جمله اینها درموسم حج و در مناسک حج که از زمان حضرت ابراهیم رفتن به منا و عرفات جزو مناسک حجه. حاجی بعد از طواف باید بره یک نصفه روزی دربیابانی به نام بیابان عرفات توقف کنه بعد حدود دو روز و نصفی، دو سه شبانه روز، به تقریب که حالاموقع بیان جزئیاتش نیست بیاد به منا و از منا دوباره بگرده مکه، بقیه اعمال حج رو انجام بده. قریش رفتن به عرفات و وقوف در عرفات را حذف می کرده برا خودشون. چون عرفات خارج از حرمه این محدودهی معین خود کعبه و اطراف کعبه در یک محدوده ای معینی که از شرق و غرب و جنوب اینا متفاوته حرمه. و خداوند متعال اونجا را حرم اعلام کرده و اختصاصاتی داره. از جمله خونریزی در اونجا ممنوعه. احکام مخصوص داره. منا جزو حَرَمه ولی عرفات خارج از حرمه. قریش در موسم حج عرفات نمی رفتند. می گفتند ما اهل حرمیم. ساکن مکه هستیم. و لذا ما نمیریم عرفات. حج انجام می دادند. بیرون مکه فقط منا می رفتند و رمی جمرات و اون سنگریزه ها و اینا رو می زدند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درحجة الوداع جزء تغییراتی که دادند یعنی تصحیح کرد و اصلاح کرد، همین رفتن به عرفات را مقرر کرد و خودش هم با اینکه از قریش بود، خودش شخصا در حجة الوداع رفت وقوف در عرفات را هم انجام داد، برای اینکه خداوند متعال در قرآن مجید فرمود افیضوا من حیث افاض الناس. افاضه(کوچ کردن) از عرفات به مشعر. سه تا بیابانه میرن وقوف میکنند درعرفات. بعد میان وقوف کوتاهی می کنند در مشعر و بعد میان منا، بعد میان برمی گردند به مکه.کوچ از عرفات به مشعر اسمش افاضه است. یعنی کوچ کردن. خداوند متعال فرمود افیضوا من حیث افاض الناس. از همون جایی که مردم به مشعر کوچ می کنند افاضه می کنند و از اونجا به منا شما هم از همونجا کوچ کنید. مقصود اینه برید عرفات از عرفات بیاید مشعر. و رسول خدا در حجة الوداع خودش از قریش بود. تشریف برد به عرفات و مسلمانان هم آموزش داد یاد داد. مسلمانان همگی قریشی غیرفریشی همه رفتند در عرفات وقوف کردند بعد افاضه کردند به مشعر. بعد آمدن منا و بعد هم بازگشتند مکه.
3- دیگه از مناسک حج عبارت است از قربانی کردن. یعنی جزء واحبات حج است، که حاجی روز عید قربان، روز دهم ذی الحجه، روز اضحی اصلا اسمش از همین مونده روز اضحی در مناسک حجه که سر بتراشد و قربانی بکشد در همون منا. چون اینا خیلی هاش نَماد همون حج ابراهیمیه. چون حضرت ابراهیم خلیل به امر – البته آزمایشی بود – از طرف خدا مأموریت یافته بود که فرزند جوان یا نوجوانش اسماعیل را ذبح کند و حضرت ابراهیم فرزندش اسماعیل را برد درمنا ذبح کنه. خداوند فرمود که قبوله شما دیگه تا آخرش رفتی و فدیناه بذبح عظیم. خداوند عالم یه قوچی را به عنوان بدل ازش قبول کرد. و از اونجا مقرر شد که یکی از مناسک حج قربانی گشتنه. خب، بعضی از حاجی های زمان جاهلیت قربانی را مطابق سنت ابراهیمی در منا می کشتند ولی قبیله اوس و خزرج که ساکنه مدینه بودند قربانی را درمنا نمی کشتند بلکه دربازگشت به مدینه دریکی ازبت کده های که داشتند مال بت منات بود در منزلی به نام قدید می کشتند – الان آدم بین مکه ومدینه رفت و آمد می کنه اتوبان درست کرده یکی از خروجی ها نوشته قدید . حاجی ها اگه صدای ما رو می شنوند دقت کنند نوشته قدید تابلو خورده. منزلی بوده به نام قدید – بت کده منات اونجا بوده. قربانی مال خدا و حج را در برگشتن می بردن پای منات درمنزل قدید می کشتند.
4- از تغییرات بسیار فاحش و بدی که اینا دستکاری کرده بودند و حج ابراهیمی را خراب کرده بودند طواف عریان بود. گاهی زن یا مرد، عریان و مادرزاد طواف می کردند. بدون هیچ پوششی. و حالا شما تصور بفرمایید اطراف خانه خدا که موقع طواف معمولا پرشور بود جمعیت زیاد طواف می کردند.کسانی از زن یا مرد، بخوان عریان طواف کنند چه منظره زشتی ایجاد میشه حالا اینجا ما همینطور بشنویم بخوانیم جا نمی افته برای انسان که چرا اینها برهنه طواف می کردند؟ همیشه نه، گاهی. ولی اگه به ریشه اش توجه کنیم ریشه اش برمی گرده، به همون امتیازهای “من درآوردی” قریش امتیازهای مذهبی و اقتصادی برای خودشون درست کرده بودند این یکی برمی گرده به اون سودجویی و روح سودا گری آنها. اینها نوعی برای کسب و کار خودشون، برای رونق اقتصادی خودشون مقررکرده بودند، میزبان حاجیها اینها بودند و حجاج از سراسر جزیرة العرب برای طواف وارد شهر اینها می شدند در واقع اختیارات این امور دست اونها بود و حاجی ها زائر و مهمان بودند و مجبور بودند الزامات اینها رو عمل کنند اینها اعلام کرده بودند که هرکس میخواد طواف کنه باید لباس طواف داشته باشه و لباس طواف رو از ما باید بخره. این دیگه جنبه انحصارگری اقتصادی داره و اگر با لباس خودش طواف کرد. بعد از طواف اون لباس خودش رو حق استفاده ازش نداره باید دور بیاندازه. یعنی مجبور میشه باز دوباره بخره. حالا کجا هست مکه هست. اینجا تحمیل می کردند برای زائرین. زائرین اینقدر دیونه نبودند طواف برهنه انجام بدهند. گاهی بنا به دلایلی با خصومتها و رقابتهایی که بین قبایل بود گاهی طرف میزد به سیم آخر. می گفت من اصلا از شما لباس نخواستم. اصلا من برهنه طواف انجام می دهم. این لجاجت گاهی اونها رو به اینجا می کشوند . اونوقت می آمدند البته کم اتفاق می افتاد زن یا مرد برهنه طواف انجام می دادند و رسول خدا این را هم مبارزه کرد و بعد از نزول سوره برائت در سال نهم هجرت رسول خدا، علی (صلاة والسلام) را برای اعلام برائت فرستاد به حج.
هنوز مسلمانان نمی تونستند به حج برند سال بعدش رفتن به حج. علی (علیه صلاة والسلام) را برای اعلام برائت از مشرکان فرستاد به مکه، و علی (علیه السلام) در مراسم حج بالای تخته سنگی رفت. و اون موادی که قرار بود اعلام بشه که اعلام کرد یکی از اونا ممنوعیت طواف برهنه بود. از طرف رسول الله اعلام کرد که بعد از این هیچ کس حق ندارد طواف برهنه انجام دهد.
اینها نمونه هایی از تغییراتی بود که رسول الله انجام داد و مردم زمان جاهلیت حج ابراهیمی را انجام می دادند ولی اصلش حج ابراهیمی بود درجزئیاتش دستکاری کرده بودند.
حج اسلام همان حج ابراهیمی : اصولا اساس شریعت اسلام توحیده، همان شریعت حضرت ابراهیم. اونجا حضرت ابراهیم اسماعیل را می خواست مثلا ذبح کنه، که این نشانه تسلیمه، مظهر تسلیمه، یعنی حضرت ابراهیم مقامات معنوی را، اون امکانات تکاملی را همه را طی کرده بود، به اوج تسلیم و عبودیت رسیده بود. حاضر شد فرزند جوان یا نوجوانش را ذبح کنه، خداوند از مسلمانان همین را می خواد برای اینکه در آیه قرآن می فرماید لن ینال الله لحومها و لا دماؤها و لکن یناله التقوی منکم این در مورد همین قربانیه، خطاب به مسلمانها که این قربانی که می کشید نه گوشتش به خدا میرسد نه خونش به خدا میرسه. خدا به هیچ کدام از اینها نیازی نداره، اونچه را که مورد نظر خداست به خدا نسبت می رسد اون تقواست. اون پرهیزکاری است، اون عبودیت و تسلیمه، شما قربانی می کنید ذبح می کنید، می گید خدایا در راه تو قربانی ذبح کردم، اگر یه روز لازم شد خودم هم در جهاد و در راه خدا حاضرم خون خودم را فداکنم، این نماد اون تسلیم و آمادگی برای خون دادن و جون دادن در راه خداست. در جزئیات ممکنه تفاوت داشته باشه ولی اساس، اساس حج ابراهیمی است.
برگرفته از فایل صوتی رادیو معارف، شبهات تاریخی، جلسه هفتاد و یکم، استاد مهدی پیشوایی
سئوال:
قِدمت نصب حجرالاسود به چندسال میرسه؟ و اینکه میگن حجرالاسود قبلا سنگ سفیدی بوده و الان سیاه شده تا چه حد صحت داره؟
پاسخ:
اصولا از آیات و روایات استفاده میشه که بانی اولیه کعبه حضرت آدم ابوالبشربوده، اینکه گفته میشه و ذهنیت عمومی برای ما پیدا شده که بنیان گذار کعبه حضرت ابراهیم خلیل بوده، حضرت ابراهیم در واقع تجدید بنا کرد، احیا کرد کعبه ای که حضرت آدم ساخته بود، منتهی ویران شده بود، خراب شده بود ولی جاش مشخص بود که کجاست.
از روایات ما بر میاد که وقتی به امر خداوند متعال قرار شد حضرت، آدم کعبه را و این قدیمی ترین پرستشگاه توحید را بسازه، خداوند یک سنگی بهش داد که همون حجرالاسود امروزی باشه، اسود یعنی سیاه، حجر یعنی سنگ، یعنی سنگ سیاه.
روایات مضمونش اینه که این سنگ سفید بوده، یه سنگ آسمانی و بهشتی بوده و از طرف خداوند متعال اهدا شد و حضرت ابراهیم این را جزء کعبه قرار داد، سالها بعد بنا به علل و حوادثی کعبه توسط حضرت آدم خراب شد. این سنگ در کوه ابوقبیس – که کوهی است نزدیک مکه، نزدیک کعبه همون مسجد الحرام، که در زمان ما دو تا کاخ بالای اون دو تاکوه درست شده و مجاور مسجدالحرام، فاصله خیلی زیادی نداره، اون کوه کوه ابوقبیسه، از اون حالت طبیعی قبلیش خارج شده. اونجا اون نقطه مرتفعی که ساختمان دولته و کاخ ساخته شده اونجا محله کوه ابوقبیسه – روایات مضمونش اینه که این سنگ اونجا مدفون بود، بعدها که حضرت ابراهیم خلیل ماموریت یافت که کعبه را تجدید بنا کنه و احیا کنه، از طریق غیبی و از ناحیه خداوند متعال، از محل مخفی شدن این سنگ مطلع شد، و این سنگ را آورد مجددا جزء کعبه قرار داد. و می تونیم از این نتیجه بگیریم که در زمان ما که کعبه ساخته شده توسط حضرت ابراهیم هم چند بار تجدید بنا شد، حوادثی درش اتفاق افتاد، خراب شد خراب کردند، ویران شد، ساختند، بنابراین مصالح به کار رفته زمان حضرت ابراهیم.
اونچه روی خاکه هیچکدوم مال زمان حضرت ابراهیم نیست، چرا اون پایه ای که الان زیر خاکه کعبه را از روی اون پایه ساختند، اون پایه پایه زمان حضرت ابراهیمه، ولی اونکه روی خاکه هیچکدام دیگه مصالح به کاررفته زمان حضرت ابراهیم نیست مگر حجرالاسود، این قدیمی ترین جزء که از زمان حضرت ابراهیم باقیه. مضمون روایات ما اینه که این سنگ اصلش سفیده در جاهلیت، مردم این عصر این سنگ را لمس کردند در اثر آلودگی اونها، این سنگ تغییررنگ داد و رنگش سیاه شد، البته سیاه نیست، تصطلاحا میکن سیاه، قهوه ای پررنگه، سالها پیش که ما مشرف شدیم، هنوز اون پوشش بعدی که دولت سعودی روی این سنگ کشیدند، تلق مانندی که دیگه خود سنگ دیده نمیشه من اون زمانها دیده بودم، در واقع میشه گفت قهوه ای پررنگه، و نقطه های شفاف داره، نقطه های طلایی داره. در هر صورت این سنگ تغییر رنگ داد بر اثر تماس مردم جاهلی و مردم بت پرست و همچنین گنه کاران تغییر رنگ داد.
این سنگ از قداست خاصی برخورداره، در فقه اسلامی و حج اسلامی نقطه شروع طواف، نقطه مقابل این سنگه، طواف ها که هفت بار حاجی دورخانه خدا می گرده، نقطه آغاز و نقطه پایان طواف، این سنگه، و همچنین در روایات ما، در تقدیس این سنگ، وارد شده که حجرالاسود یمین الله فی ارضه، حجرالاسود نماد دست راست خدا در زمینه، حاجی ها با خداوند میثاق می بندند، پیمان می بندند که به زیارت خانه خدا اومدند و متحول بشوند و ابراهیمی شوند و برگشتن که دنبال آلودگیها نروند مقابل این حجرالاسود با خدا پیمان می بندند و دست می مالند به سنگ، در هر مقابل این سنگ که رسیدند با دست راست اشاره می کنند، جزو آدابه، جزو واجبات نیست و تکبیرمیگن، الله اکبر میگن، الان هم حاجی ها این کار رو انجام میدن. همین جور که انسان عهد می بنده میثاق می بنده، با اون دست میده، خدا چون جسم نیست، و این خانه هم، خانه به اون معنا نیست، خانه ای که منسوب به خداست، بنابراین سنگ هم محل میثاق بستن باخداست، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در فتح مکه چون حالت جنگی داشتند سوار بر شتر رسول خدا طواف کرد، سواره هم طواف اشکالی نداره، سواره برمرکب چهار پا، رسول خدا همینجور که سوار بر شترش بود دور کعبه طواف کرد و مقابل حجرالاسود که می رسید چون سوار برشتر بود حضرت و دستش نمی رسید اون چوب دستی یا اون عصایی که دستش بود، حضرت اون رو می مالید به حجرالاسود. از مستحبات طواف اینه که، حاجی خلاصه دست بمالد به حجرالاسود. این تاریخچه مختصری از این سنگ مقدس
برگرفته از فایل صوتی رادیو معارف، شبهات تاریخی، جلسه هفتاد و یکم، استاد مهدی پیشوایی