سئوال:
ما شنیدیم وقتی پیامبر از غار حرا به خونه اومدند حضرت خدیجه، پیامبر رو متوجه کردند که ایشون پیامبر شده، میخواستم ببینم این صحت داره؟ یا میگن پیامبر ترس و لرز داشته!
پاسخ:
سوال خوبی مطرح کردند، متاسفانه در کتابهای مختلف هم عربی و هم فارسی آمده، ولی کلا آنچه که در مورد بعثت حضرت، به این کیفیت مطرح شده در بعضی از کتابها از بیخ بیاساسه، خوشبختانه در ده سال اخیر، محققین و کارشناسان ما متوجه ضعف این روایت شدند و در کتاب های علمی و تحقیقی تاریخ اسلام مطرح کردند، که اولین بار مرحوم علامه سید شرف الدین جبل آملی متذکر شد.
ایشون برای اولین بار متوجه ضعف این روایت شد که عمدتا روایاتِ عایشه است. ایشون به اصطلاح یک تلنگری زده، هم از نظر سندی و هم از نظر محتوایی کار کردند، دانشمندان بعد از ایشون، این دیدگاه رو پختهتر کرده و کاملا بیان کردند…
اجمال قضیه اینه که مطابق نقلی که عرض میکنم صحت نداره، مثلا گویا رسول خدا، در غار حرا برایش وحی نازل میشه، حضرت نمی دونسته قضیه از چه قراره، حضرت میترسه، وحشت میکنه، فرشته چند بار به حضرت تکلیف میکنه «اقرا» حضرت میفرمایند نمیتوانم بخوانم، چند بار حضرت رو فشار میده بعد حضرت(العیاذبالله) خیال میکرده مثلا با دیو رو به روست! با یک موجود نامرئی رو به رویه! با حال آشفته از کوه حرا میاد پایین، تشریف میبرد منزل و قصه را برای حضرت خدیجه(همسر گرامی شون) تعریف میکنه، اینجا حضرت خدیجه وقتی از جزئیات قضیه مطلع می شه، مثلا دلداری می ده که اون فرشته وحی بوده و تو به پیامبری رسیدی.
دنبال جریان اینه که به پیشنهاد حضرت خدیجه با خود حضرت خدیجه رفتند پیش اون پیرمرد مسیحی نابینایی که مثلا ورقة ابن نوفل بوده، بعد قصه رو برای اون تعریف کردند اونم گفت: بله، این جور که شما میگین اون فرشته وحی هست و ناموس اکبر است. اون همانی است که بر عیسی نازل شده، اگر باز هم پیش رویتان آمد بیا برای من تعریف کن، این قضیه به این کیفیت… که عایشه نقل کرده، که عمدتا از منابع اهل سنت سرایت کرده به منابع شیعه.
حالا مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین که حدود چهل پنجاه سال پیش این مطلب را مطرح کردند…
مرحوم ابن شهر آشوب از علمای قرن ششم که شیعه هست عالم بسیار برجسته ای بود ایشون در مناقبش- کتاب مناقب آل ابی طالب- روایتی نقل میکنه از امام هادی(علیه السلام) خب این روایت هیچ یک از این اشکالات را نداره.
اما اشکال سندی روایت بالا : اینه که عایشه زمان بعثت رسولخدا (صلی الله علیه و آله) اصلا متولد نشده بود، سال چهارم یا پنجم بعثت، ایشون تازه متولد شد پس اون زمان حضور نداشته حتما این قضیه رو که نقل میکنه که اینجور اتفاق افتاد لابد از کسی شنیده، خب عذر میخوام بالاخره اهل سنت بسیاری از روایت های عایشه رو به عنوان سند میپذیرن، حالا امکان داره مطرح بکنند که هر چند که خودشان حضور نداشته ولی با منبع مستقیمش در تماس بوده و… به اصطلاح این حدیث منقطع است؛ سلسله سند نداره! راوی اصلیش کیه؟ به قول یکی از محققان خودمون – از روحانیون برجستهایی که کتاب نوشتند در تاریخ اسلام – ایشون میفرماید اصلا این اظهارات خدیجه به روایت هم نمیخوره. مثل اینکه خودش داره میگه، یعنی ادبیاتش به روایت نمیخوره؛ مثلا نمیگه«سَمِعتُ عن رَسُولُ الله» یا « سَمِعتُ عَن عَمّار» هیچی! فقط میگه اینجور شد، اینجور شد…!
در صحیح مسلم و صحیح بخاری هست در بعضی از کتابهای دیگه از عامه (یعنی اهل سنت) هست از بعضی از تابعین (نسل دوم بعد از پیامبر) نقل کردند، که اینها اشکالات متعددی داره.
علامه سید مرتضی عسکری در این سلسله کتابهایی که به نام «نقش ائمه در احیای دین» نوشته، من حالا ترجمه فارسیش رو آدرس میدم که شنوندگان عزیز خواستند ازش استفاده کنند. این به تدریج چاپ شد حالا به ده پانزده جلد رسیده شاید الآن بیش از پانزده جلد شده با این ترجمه های فارسی به نام «نقش ائمه در احیای دین» ایشون در جلد چهارم این سلسله کتابها اون روایات تابعین رو هم نقد میکنه. اونها هم اشکالات سندی متعددی دارند.
اما اشکالات محتوایی متعددی هم دارند که یکی از آنها اینه که : بسیار بعید به نظر میرسه و در واقع اصلا قابل قبول نیست یک شخصی به مقام رسالت و نبوت برسه و خودش ندونه!! این که منصب نبوت داره ندونه چه اتفاقی افتاده، حضرت خدیجه که یک فرد عادی بوده، یک انسان عادی بوده او از بصیرت و فهم از پیامبرخدا بالاتر بوده؟! اصلا این قابل پذیرشه؟!
یا اشکال دیگه اینکه اون ترس و وحشتی که از حضرت نقل شده مربوط به اون اتصال به عالم غیب – برای اولین بار- این هم درست نیست. چرا؟ برای اینکه دلایلی در دست داریم رسولخدا نبی بوده، در رجب سال 40 حضرت به رسالت رسید، نه به نبوت، امیرالمومنین علی(علیه السلام) در خطبه قاصعه داره که سند طلایی است، میفرماید: “وَلَقَد قَرَنَ اللهُ بِهِ -صَلّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ- مِن لَدُن أن کانَ فَطِيماً أعظمُ مَلِکٌ مِن مَلِائِکَتِهِ يَسلِکُ بِهِ طَرِيقَ المَکارِم، وَمَحاسِنَ أخلاقِ العالَم، لَيلَهً وَنَهارِهِ”. در خطبه نهجالبلاغه است، حضرت میفرماید رسولخدا از وقتی از شیر گرفته شد، خداوند عالم بزرگترین فرشته را ملازم او کرد او را تربیت کرد، و شب و روز مکارم اخلاقی را به او القا میکرد، رسولخدا از بچگی زیر نظر مستقیم الهی تربیت یافت، با فرشته ارتباط داشت، اینجوری نبود که بعد از چهلسال برای اولینبار فرشته بیاد مثلا – العیاذبالله – حضرت دست و پاش رو گم کنه و اصلا ندونه چه اتفاقی افتاده!
میدونین فرق بین رسول و نبی اینه که : هر دو از طرف خداوند پیام دریافت می کنند و به هر دو وحی نازل می شه، ولی نبی وظایف شخصیش رو دریافت میکنه و مامور تبلیغ و ابلاغ به دیگران نیست، ولی رسول به دیگران هم باید برسونه. همانطور که حضرت عیسی(سلام الله علیه) در کوچیکی به نبوت رسیده بودند، رسولخدا هم نبی بوده…
حالا اینکه بیایم بگیم رسولخدا چون مثلا با عالم غیب و مبدا فیض و این ارتباط برقرار میکرد این مثلا ترس و وحشت داشت یا نوعی احساس سنگینی میکرده، این هم درست نیست. چرا؟ برای اینکه خداوند متعال در آیهی 51 سوره شوری دریافت وحی را به سه راه منحصر میکنه و میفرماید: ” وَ ماکانَ لِبَشَرٍ اِن یُکَلِّمُهُ اللهُ اِلّا وَحیًا أو مِن وَرائ حِجِابٍ أو یُرسِلُ رَسُولًا فَیُوحی بِإذنِهِ” نمیتوان هیچ بشری خدا با او صحبت کند و بهش پیام بفرسته، مگر از سه راه «اِلّا وَحیًا» وحی یعنی سخن آهسته و سریع «أو مِن وَرائ حِجابٍ» از پشت پرده. مفسران و دانشمندان میفرمایند از پشت پرده یعنی صدا را بشنود و گوینده را درک کند یعنی از پشت پرده میفرماید «أو یُرسِلَ رَسُولًا» یا خدا یکی بفرستد و او به اذن پروردگار پیک خدا را به رسولالله برساند.
پیامبر اسلام که وحی دریافت میکرد از یکی از این سه راه بود. خب حالا تصریح میکنند مورخان، و هم روایتی داریم از امامصادق(علیه السلام) که از حضرت سوال میکنند که آیا رسولخدا هنگام دریافت وحی احساس سنگینی میکرد؟ احساس دشواری میکرد؟ حضرت فرمود: هر وقت دریافت وحی به زبان ما مستقیم بود “همون وحیا” مستقیم از طرف خداوند متعال بود. بله در اون حالت حضرت احساس سنگینی میکرد، رنگش کهربایی میشد، عرق میریخت، دانههای درشت عرق بر پیشانی حضرت مینشست و حواسش از اطراف قطع میشد. اما هر وقت جبرئیل امین وحی میآورد همان شکل سوم، جبرئیل امین با ادب و احترام محضر و پیامبر اسلام می رسید و رسولخدا هیچ احساس سنگینی، حالت فوق العادهای نمیکرد.
این مسلمه، حالا برمیگردیم به کوه حرا و غار حرا، آنجا همه میگن جبرئیل آورد، وقتی جبرئیل آورد از طرفی هم سابقه داشت و اولین بار نبود که حضرت با فرشته ارتباط برقرار کنه، بنابراین معنا نداشت که حضرت یک حالت فوق العادهای پیدا کنه! (بعثت رسولخدا که روز دوشنبه بوده، جبرئیل امین جلوترش دوبار اومد محضر رسولخدا یکی شنبه و یکی یکشنبه، بار سوم دوشنبه آورد که همون آیات اول سوره إقرَأ ، مورخین این را نقل میکنند؟)
بعضی اون آیه «یا اَیُّهَا المُزَمِّل» و یا «یا ایُّها المدَّثِر» را ارتباط دادن به این قضیه و گفتند که رسولخدا با اون وضع، ترس و لرز و فلان اینا… به منزل برگشت و به حضرت خدیجه گفت که من حالم خوش نیست یک بستری برام بنداز، یک رختخواب برام بنداز من استراحت کنم. حضرت خدیجه زیراندازی انداخت حضرت روپوشی روش کشید و استراحت کرد تا حالش جا بیاید که میگن اینجا بود که آیه نازل شد : «یا اَیُّها المُزَمِّل» ای جامه به خود پیچیده «قُم فَأنذِر» ، «یا اَیُّهَاالمُدَّثِر قُم فَأنذِر» هر دو را نقل کردند…
پاسخ اینه که : یا ایُّها المدَّثِر قم فانذر این دو تا آیه هم هیچ ارتباطی به روز بعثت رسولخدا نداره، امروز خوشبختانه محققین علوم قرآنی – امثال استاد علامه معرفت و امثال ایشون – ترتیب نزول سورهها را به دست آوردند، این مصحف شریف قرآن مجید که الان در دست ما هست ترتیب سوره ها به ترتیب جمعآوری که زمان عثمان جمعآوری شده، این به ترتیب نزول نیست، سوره های کوچکی که عملا در قرآن فعلی در آخر قرآن مجیده اینها اول نازل شده، اینها در مکه نازل شده.
خلاصه اینکه محققین علوم قرآنی ما زحمت کشیدند لیستی درست کردند بر اساس ترتیب نزول سوره ها.
با اون ترتیب نزولی که به دست آوردند سوره مزمل و مدثر هر دو از ترتیب نزول، بعدها نازل شده یعنی موقعی که دعوت رسولخدا علنی شده بوده. حضرت ناراحت شده بود و افسرده شده بود به خانه تشریف آورد و فرمود که خدیجه من حالم خوب نیست، خستهام، فلان اینا، یک جامهای چیزی بنداز من استراحت کنم، این “یا ایُّها المدَّثِر” اون زمان نازل شد بنابراین حد ترتیب نزول سوره مدثر و مزمل مدتی بعد از بعثت حضرت نازل شدند، اون روزی که حضرت از حرا برگشتند. ناراحتی و سنگینی این مربوط به آغاز بعثت و اون جریانی که گفته شده نیست!
مرحوم ابن شهرآشوب در المناقب آل ابی طالب نقل میکند که فرشتهی وحی آمد و اون آمادگیهایی که رسولخدا داشت و پنج آیه سوره علق را برای حضرت قرائت کرد و حضرت به منزل برگشت. البته اینکه حضرت احساس مسئولیت کند این قابل انکار نیست، در اون روایت هم اشاره شده اینکه به انسان یک شغلی پرخطر و یک مسئولیت سنگین واگذار شده، این با موانعی رو به رو شده، با مخالفتهایی رو به رو میشه! این برنامه به این آسونی پیش نمیره مخالفین بر سر راه می ایستند! بعضی زیر بار نمی روند، حضرت با شناختی که از جامعهش داشت این احساس نگرانی و مسئولیت غیر از اون وحشت است که این را ما انکار نمیکنیم؛ خیلی سادهتر از اینها بوده، ترس و وحشتی در کار نبوده، پناه بردن به حضرت خدیجه در کار نبوده رفتند به خانه ی ورقة ابن نوفل هیچکدام از اینها نبوده، فرشته وحی آمد و رسولخدا هم دریافت کرد پیام الهی را.
برگرفته از فایل صوتی رادیو معارف، شبهات تاریخی، جلسه پنجم، استاد مهدی پیشوایی