فقیر و نابینا بود، وارد مسجد شد. تا نشست، مرد ثروتمند با چهره ای اخمو و ناراحت، خودش رو جمع کرد و کمی فاصله گرفت..
پیامبر گفت: آیا ترسیدی فقر و نابینایی اش به تو سرایت کنه؟!
– نه یا رسول الله.
– آیا ترسیدی ثروتت بهش منتقل بشه؟!
– نه یا رسول الله.
– پس این چه حرکتی بود انجام دادی؟!
گفت: یا رسول الله، خطا کردم و برای جبرانش حاضرم نیمی از ثروتم را بهش ببخشم..
پیامبرفرمودند: ای عبدالله شنیدی؟! او حاضر است نیمی از ثروتش را به تو ببخشد!
عبدالله بن مکتوم جواب عجیبی داد، گفت: «اما من حاضر نیستم این ثروت را بگیرم، چرا که نگرانم اخلاق متکبرانهٔ او هم با این ثروت به من منتقل شود!»
ـ……………
پله پله تاملاقات خدا/ایمان/ص۳۰