? یکی از علما میگفت مورچه ای دیدم که از زیر خار و خاشاک یک دونه گندم پیدا کرد و به زور بیرونش آورد. به زحمت حملش کرد. هر جا پستی بلنـــــدی بود می افتاد و دوباره حرکت می کرد، پشت سرش راه افتادم. خیلی رفت. با سختی! رسید دَم خونه اش. یکدفعه گنجشکی اومد و مورچه رو با دونه گندمش خورد!
به فکر فرو رفتم…❗که اگه کسی به مبدا و معاد ایمــــــان نداشته باشه هم همین جوریه! این همه زحمت می کشه؛ مال و منال جمع می کنه، با زحمت همه رو تا پیری حفظ می کنه، یکدفعه فرشته ی مرگ بر سرش فرود میاد و تمام؟!
? بدون باور به مبدأ و معــــاد، زندگی پوچ و بی ارزشه…
(معاد در داستانهای شهید دستغیب/ج۳/ص۲۷)