بیست داستانک از حاضر جوابی های شهید مدرس:
ترتیب اثر به سفارشها
هر کس که در ادارات دولتی کاری داشت، به مدرّس مراجعه میکرد و ایشان هم فوراً نامهای برای او مینوشت. شخصی مدرّس ایراد گرفت و گفت: شما سفارش هر کس را نکنید. گاه به نامهها ترتیب اثر نمیدهند.
جواب داد: من سفارش آنها را میکنم؛ اگر کارشان انجام شد مرا دعا میکنند و اگر نشد میگویند: خدا مدرّس را حفظ کند. او کار خود را انجام داد ولی وزیر فلان فلان شده انجام نداد.
رضا شاه دورو
رضا در اوّل خیابان سپه محوطهی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار میکرد. در بالای سر در بزرگ آن، مجسّمهی نیم تنهای از خود نصب نمود که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون، تمام صورت پیدا بود و هم از درون.
روزی برای مراسمی، مدرّس را دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّهای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت. سپس در چادری نشستند.
رضاخان از مدرّس پرسید: حضرت آقا! در ورودی را ملاحظه فرمودید؟ مدرّس جواب داد: بله، مجسّمهی شما را دیدم. درست مثل صاحبش دورو دارد.
رضا شاه از شرم و ناراحتی به خود میپیچید و تا پایان مجلس، دیگر سخنی نگفت.
متن کامل : لینک