شيخ بهايی میگفت:
رفيقی داشتم که اهل معرفت بود. بيشتر اوقات، تنهايی میرفت قبرستون و اونجا مینشست فکر میکرد. یکبار ازش پرسيدم تا حالا تو قبرستون چيز عجيبی به چشمت نخورده؟ گفت: اتفاقا دیروز یه کسی رو دفن کردند، بستگانش که رفتند برای من مکاشفه ای رخ داد. ديدم جوانی بسيار زيبا و خوش عطر به قبر نزديک شد و بعد ناپديد شد.
بعد از مدت کوتاهی چنان بوی تعفنی به مشامم رسید که داشتم خفه میشدم!! ناگهان سگی اومد، رفت سمت قبـــر! یکدفعه دیدم اون جوان زیبا از قبر خارج شد در حالی که سر و صورت و بدنش پرخون بود!! خودمو بهش رسوندم، پرسيدم چیشده؟!
گفت: «من اعمال خوبش هستم» قرار بود همراهش باشم اما…
اون سگ «تجسم اعمال زشتش بود» و چون اعمال زشتش بر خوبیهاش غلبه داشت منو بیرون انداخت! و تا وقتی اعمالش تسويه نشه اون سگ همنشينش خواهد بود!!»
” تجسم کارامون رو شوخی نگيریم ”
ـ……………………………………….
منبع: کتاب اربعین/مرحوم قاضی سعیدقمی
( ۹۰/۵/۲۳ سمت خدا-استادعالی )