
با یارانش که راه میرفت، اصحاب پیشاپیش او میرفتند و او در پی ِ آن ها. میفرمود: پشت سرم را برای فرشتگان بگذارید. ۱ خوشش نمیآمد دیگران پشت سرش حرکت کنند؛ و آنان دو طرف او راه میرفتند. ۲
راه که میرفت به این طرف و آن طرف، نگاه نمیکرد. ۳
گامهایش را محکم از زمین بر میداشت. ۴ [ و لخ لخ بر زمین نمیخُرامید..] با وقار گام برمیداشت. قدم هایش کشیده و سریع بود؛ بدون اینکه شتابی در رفتنش مشاهده بشود.
راه رفتنش چنان بود که هر کسی میدید، میفهمید آن حضرت خسته و ناتوان نیست. ۵
گرچه این خطوط در احوالات رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود اما نمیدانم چرا اینقدر دلم تنگــ ِ فرزندش شد!! قربان راه رفتنت ارباب.. مهدیا! دلها همه تنگ توستــ آقا برگرد… اللهی بالنبی عجل لولیکــ الفرجـ….
ـــــــــمنابعــــــــــــــــــ
۱. السنن الکبری- ۱۱/۸
۲. سنن ابی داود- ۲۷۶/۲
۳. جامع الصغیر- ۴۹۴/۲
۴. کنز العُمّال- ۱۳۸/۷
۵. بحارالانوار- ۲۹۱/۵۹