آقا وارد نشر ثالث شدند. جعفریه از ایشان استقبال کرد. آقا پرسیدند: چرا ثالث؟ به اخوان هم مربوطه این اسم؟ جعفریه گفت: بی ارتباط نیست ولی بیشتر به خاطر این ثالث شد که سه بار اسم نشر عوض شد. اول هدایت بود بعد روایت شد و سومین بار اسمش رو گذاشتیم ثالث.
آقا گفتند: شما مشهدی که نیستی؟ جعفریه با خنده گفت: نه. بعد آقا کتابها رو دیدند، کتابهایی درباره شاملو، شفیعی، اخوان. از آن بین کتابی برداشتند و پرسیدند: این رمانه؟ گفت: نه خاطرات خودنوشت یوسا است. آقا کتاب را ورانداز کردند و مطالبی درمورد یوسا گفتند.
جعفریه کتاب دیگری را نشان داد و گفت: یک خانمی رفته خانهی مشاهیر تهران رو پیدا کرده و سرگذشت خانهها رو نوشته، مثلا خانهی دانشور، منزل عمران صلاحی، منزل شریعتی…آقا پرسیدند: مگر شریعتی در تهران خانه داشت؟ جعفریه تایید کرد. آقا گفتند: گمان نمیکنم. شریعتی در حسینیهی ارشاد یک اتاق داشت که وقتی تهران میآمد آنجا ساکن میشد. بعد از زندان هم فکر کنم خیلی تهران نبود. شاید هم بعدا خانهای گرفته… شاید.
آقا که داشتند وارد نشر بعدی میشدند، مدیر نشر ثالث با خندهای حسرتآلود گفت: «آقا رو از ما دور کردند.» جعفریه بعدش ادامه داد: « رهبری دربارهی یوسا صحبت کردند. در صورتی که بعید میدونم ۹۹ درصد مسئولین بدونن یوسا پوشیدنیه؟! خوردنیه؟! چیه؟!»
جعفریه میگفت: « دوست داشت آقا بیشتر میماندند و بیشتر با ایشان صحبت کنند؛ چون ایشون یک کتابخوان حرفهایاند، بیش از آن که یک آدم سیاسی یا یک آدم معمولی باشند.»
متن کامل | لینک