“حکایتی جالب“
شیر، به هر حیوانی میرسید، غُرّش ترسناکی میکرد و میگفت: «سلطان جنگل کیه؟!» حیوانهای بیچاره (از موش و خرگوش گرفته تا گرگ و روباه…) چهارستون بدنشون میلرزید و میگفتند: شما هستید قربان!
شیر هم کیف میکرد و رد میشد. تا اینکه به یه فیل رسید، غُرّش کنان گفت: سلطان جنگل کیست؟ فیل جوابی نداد. شیر دوباره با صدایی کلفت تر غُرّشی کرد و گفت: سلطان جنگل کیست؟ فیل همچنان بی حرکت بود و آرام!
شیر دوباره دهان باز کرد تا غُرّشی کند که یکدفعه فیل با خرطومش شیر را بلند کرد و محکم کوبید زمین!!!
شیر با صدایی که نازک شده بود گفت: اگه نمیدونی سلطان جنگل کیه بگو نمیدونم. چرا میزنی؟!
و فیل باز هم جوابی نداد…
نتیجه اخلاقی : تواضع در برابر متکبر، ممنـــوع!