
هنگام جنگ دادیم ، صدها هــــــزار دارا
شد کوچه های ایران، مشکی ز اشک سارا
چندین هزار دارا، بسته به سر سربند
یا تکه تکه گشتند، یا که اسیر و در بند
سارای دیگری در، مهران شده شهیده
دارا کجاست؟ او در ، اروند آرمیده
دوخته هزار سارا، چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر، چشمی زخونِ دل، تَر
خون گلوی دارا، آب حیات دین ست
روحش به عرش، جسمش، مفقود در زمین ست
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند، ده ها هزار «دارا»
هنگام جنگ دارا، گشته اسیر و در بند
دارای این زمان با، بنزش رَوَد به دربند
در آن زمانه سارا، با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه، چادر «لباس جین» شد
با خون و چنگ و دندان، دشمن زخانه راندیم
اما به ماهـــــــواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید ، اسم ِ ، خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند، اینها شدند طلبکار!
قسمتهایی ازشعر
مرحوم ابوالفضل سپهر
دفتر سرخ، ص۱۵۵