شنبه 22فروردین94 داشتم با دو تا از جوونای باصفا، درباره ماهواره یا همون دجالـواره صحبت می کردم که یکی شون گفت:
دوستی دارم به نام سجاد.ف – 17 ساله.
می گفت یه روز پدرم با دیش و رسیور اومد خونه!!
منم یواشکی رفتم روی پشت بوم و اِل اِن بی رو با یه چیزی سوراخ کردم، وقتی پدرم متوجه شد که ال ان بی خراب شده، رفت یه دونه دیگه خرید و گذاشت جای قبلی!
اصلا نمی خواستم گرفتار ماهواره بشیم و کانون گرم خانواده مون سرد بشه. برای همین دوباره دست به یک عملیات چریکی زدم و مخفیانه روی دستگاه رسیور آب ریختم… دستگاه هم بو کرد و سوخت!
گرچه پدرم فهمید و کلی ناراحت شد… اما بعدش بالاخره قبول کرد که دیگه دور ماهواره رو از تو زندگی مون خط بکشه.
بله “یه دونه هم، یه دونه ست”