قصه از اینجا شروع شد که فهمیدیم قرار ملاقات داریم اونم توی شهری که برا اولین بار واردش شدیم! شهری با خیابونای پیچدرپیچ فراوون و احتمال جدّیِ گم شدن! نقشه دقیقی دستمونه اما وقت کمه و نباید لحظه ای دیر بجنبیم. البته از اینم نباید غافل شد که شیاطینی تو مسیر وجود دارن و برا اینکه ما به قرار نرسیم دست به هر کاری میزنن!
ممکنه شیش دُنگ حواسمونو بزنیم به نقشه و بدون فوت وقت به مقصد برسیم. ممکنه بگیم بیخیالِ ملاقات و عمداً خوشگذرونی کنیم و توی بیراهه حرکت کنیم، شایدم زیباییهای شهر ما رو به خودمون مشغول کنه و سرگرم بشیم و حواسمون از قرار ملاقات پرت بشه…
شهر؛ همین دنیاست و نقشه؛ کتاب خدا… سوره یونس/ آیه ۷ میگه قرار ملاقاتی در کاره، و سوره صافات/ آیه ۹۹ هم گفته که اون قرار چیه و کجاست…
اگه اون کسی که ما رو به این شهر فرستاده، دوستمون داره (که به هزار و یه دلیل داره)، ضرورتِ وجود راهنما توی این شهر، بدیهی و غیرقابل انکاره، پس حتما لحظه ای ما رو بدون راهنما رها نکرده و نخواهد کرد