زنان عاشورایی | زنان منتظر
وقتی “تقوا” مِلاکِ ارزش شد
جنسیت، دیگر دخالتی نخواهد داشت!
یادی کنیم از صیانه آرایشگر کاخ فرعون، همان شهیده ی راه حقی که پس از ظهور، رجعت نموده و به دنیا بازخواهد گشت.
وقتی “تقوا” مِلاکِ ارزش شد
جنسیت، دیگر دخالتی نخواهد داشت!
یادی کنیم از صیانه آرایشگر کاخ فرعون، همان شهیده ی راه حقی که پس از ظهور، رجعت نموده و به دنیا بازخواهد گشت.
امام حسین به جانب کوفه رهسپار شد تا شاید مانند پدر بزگوارشان، آنجا را مَقرّ حاکمیت اسلامی قرار دهد. وقتی جَوّ سیاسی کوفه عوض شد، همان دعوت کنندگان! راه را بر امام بستند!! و ایشان به ناچار در روز دوّم محرم، در کربلا منزل نمود.
قصیده ابن عرندس
علامه امینی در جلد اول کتاب الغدیر می نویسد: در میان اصحاب ما معروف است که خواندن قصیده «اِبنِ عَرَندَس» در هر مجلسی موجب تشریف فرمایی حضرت بقیّة الله به آن مجلس می شود.
حضرت مهدی علیه السلام به سید رشتی می گوید: «شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله! شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا! شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه!» [نجم الثاقب، ص۶۰]
در مدینه، بعضی افراد وقتی فهمیدند امام حسین زیر بار بیعت با یزید و یزیدیان نمی رود، از روی خیر خواهی به ایشان پیشنهاد سازش با یزید را دادند. یکی از اینها «عُمر اَطرف» بود که اتفاقا علاقه ی زیادی به امام داشت و برای ایشان احساس خطر می کرد. حضرت در پاسخ به او فرمودند: «… آیا گمان می کنی من از چیزی که تو می دانی، بی اطلاع هستم؟! اما به خدا قسم، زیر بار ذلت نخواهم رفت!» (لُهُوف، سیدبن طاووس، ص۱۹)
“یاری امام ”
اصلی ترین درس این مکتب است…
در زنگ جامعه کبیره نمی گوید «مرا آماده یاری اش کن» بلکه می گوید «من برای یاری تو آماده ام؛ روی کمک من حساب باز کنید؛ یاری ام برای شما مهیّا است» وَ نُصرَتی لَکُم مُعَدَّةٌ…
در برابر ندای “هَل مِن ناصر” امام، مردم چند دسته شدند:
عده کمی ندای حضرت را اجابت کرده و به یاری شتافتند. گروهی دعوتش را رد کرده و رو در روی او قرار گرفتند! بعضی بی تفاوت بوده و بعضی هم کاملا در بی خبری به سر برده و از این فاجعه اطلاعی نداشتند!
هنگامه ی آزمایش کم هستند “هلال بن نافع”ها که بگویند: «به خدا قسم! ما ملاقات پروردگار را ناخوشایند نمی دانیم و بر نیّت و بصیرت خود پابرجاییم… کم هستند “زُهیر”ها که بگویند: «یابن رسول الله! به خدا قسم، دوست دارم کشته شوم و بعد از آن، دوباره زنده شوم و تا هزار بار این اتفاق بیفتد اما خداوند کشته شدن را از تو و اهل بیتت دفع کند.
وقتی امام حسین، به ” فرزندان مسلم بن عقیل” گفت: شهادتِ مسلم، خانواده ی شما را بس است، من به شما رخصت می دهم که به سوی خانه های خود بروید. فرزندان مسلم در پاسخ گفتند: «آیا به مردم بگوییم امام و رهبر و بزرگ مان را میان دشمنان تنها گذاشته و از او دفاع نکرده ایم؟!! به خدا قسم چنین نخواهیم کرد؛ جان و مالمان فدای تو.»
وفاداری یاران امام حسین علیه السلام به حدی رسید که امام فرمودند: «من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم… خدا به شما جزای خیر بدهد.»