access_alarm 1394/08/23

بیاد شهید محمود کاوه، گناه نکنیم

داستان اول:

معلمی میگفت: خدمتکار مدرسه مريض شد. من به بچه ها گفتم، بياييم برا كمك به اون، كلاسمون رو تميز كنيم… چند روز بعد از طرف حراست منو بخاطر اين كار توبيخ كردند
بعد معلوم شد پدر يكی از بچه ها شكايت كرده که : ما ماليات ميدیم كه بچه هامون كار نكنند! مگه ما پيغمبريم كه غم امت بخوريم؟!!!

داستان دو:
دانش آموزی به نام محمود؛ وقتی میبینه خدمتکار مدرسه دست تنهاست و باید همه کلاسها رو نظافت کنه، تصمیم میگیره کمکش کنه!
وقتی دیرتر از همه ی همکلاسیاش به خونه میره و دلیل تاخیرش رو توضیح ميده، پدرش خوشحال ميشه و تشویقش میکنه..

نتیجه:
* دانش آموز داستان اول، بزرگ بشه چی میشه؟! آدم طلبكارِ تنبلِ مُرفهِ لوس
* دانش آموز داستان دوم چی؟! خودتون بخونین:
آدمی با احساس مسئولیت، ايثارگر.. همه سختیا رو به جون میخره و میره جبهه! در ۲۱ سالگی فرمانده تيپ ويژه شهدا میشه! (یعنی مهمترين تيپ سپاه در دوران جنگ)، در سن ۲۵ سالگی فرمانده لشگر ميشه! زندگی کوتاهش پر از خاطرات عجیبه!!
روحت شاد محمود جان!
بیاد شهید محمود کاوه، گناه نکنیم

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *