روزی مردی داهل چاله ای افتاد، بسیار دَردش آمد .
یک کسی که لباس دین به تن داشت گفت : حتما ًگناهی انجام داده ای یک دانشمند رسید و عُمق چاله و رطوبت خاکش را اندازه گرفت.
روزی مردی داهل چاله ای افتاد، بسیار دَردش آمد .
یک کسی که لباس دین به تن داشت گفت : حتما ًگناهی انجام داده ای یک دانشمند رسید و عُمق چاله و رطوبت خاکش را اندازه گرفت.