تقوا رو با چه شاخصی میشه محک زد؟ با شاخص شعائر الهی. هر چه قدر شعائر الهی برای او عظیمتر و بزرگتره، تقوای او عمیقتر و راسختره و بالاتره در مرتبه تقوا رشد کرده. برای نام اهل بیت، برای حرم اهل بیت، برای مجلس اهل بیت، برای معارف اهل بیت، چه قدر در چشم او بزرگ است.
حضرت استاد آیتالله جوادی آملی میفرمودند: که ما هیچ عالمی مثل علامه طباطبائی ندیدیم که وقتی بحارالانوار میخوند مثل قرآن بوس میکرد؛ به چشم میمالید میذاشت رو طاقچه؛ اصول کافی رو به چشم میمالید، میبوسید میذاشت رو طاقچه و مثل قرآن رفتار میکرد با نهجالبلاغه و بحار و صحیفهالسجادیه، اینها مثل قرآن رفتار میکرد. این علامت تقوا القلوبه.
در خود همین اساتید مثل آیت الله جوادی آملی و برخی اساتید دیگه میدیدیم که اینها رو قرآن چیزی نمیذاشتن، ولو یک برگهی کاغذ، برگه نامه؛ رو قرآن نمیذاشتن، همیشه قرآن رو بالاتر قرار میدادن. کتابها رو وقتی میچیندن مرتبه بندی میکردن، برخی از اساتید قرآن رو اصلا رو زمین نمیذاشتن، قرآن رو ایستاده و تکیه میدادن به دیوار. اصلا نمیذاشتن رو زمین. اصلا نه قرآن، هیچ کتابی رو نمیذاشتن رو زمین بذاری. خب اینها علامت بزرگداشت دیگه. اسم اون رو با احترام نوشتن. محمد چیه؟ علی چیه؟ جعفر چیه؟ این اسامی رو با احترام.
حسین، حسن. خب گاهی تو مجالسی حسین هم گفته نمیشه؛ حوسین گفته میشه. حالا کاری به اون ندارم که حالا قرائتها گاهی مختلفه؛ مثلا ممکنه در یک زبانی یا بهخاطر اون ضرورتی شعری و اینها گاهی عوض بشه. خیلی نمیخوام گیر ملا لغتی بدم. عرض من اینه که گاهی از سر بیاحترامی است.
هر چقدر که این قلب در مراتب تقوا بالاتر بره، لطافت یک نفر بالاتر میشه و مراتب توحید و عبودیت رشد میکنه. نسبت به این شعائر اعتنای بیشتری داره. عظمت بیشتری در قلب خودش احساس میکنه نسبت به حرم اهلبیت، گاهی یکی میاد پشت به ضریح هم ایستاده داره فیلم میگیره، عکس میگیره، ضریح رو لیس میزنه.
از این جور کارها و یک وقت یک کسی، انقدری با جلالت در این حرم هست که اصلا سرش و رو بالا نمیره. چشم نمیچرخونه و برخی از بزرگان در حرم اصلا سر رو بالا نمیآوردن و چشم در حرم نمیچرخوندن. این میشه بزرگداشت این شعائر الهی. نمادهای خدا؛ خدا برای این که توجه خودش رو در قلوب ایجاد بکنه از نمادهایی استفاده کرده.
این حرمها نماد خداست. صفا و مروه شعائراللهاند، نماد خدایند. کعبه نماد خداست. آیات الهی، علما. اینها نماد خدایند، اینها شعائر الهیاند. خب یک کسی به یک عالمی میرسه میزنه پس کله رفیقش فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّیرُ(1) این همونه. یک کسی هم به عالم میرسه؛ دو پا میایسته، تکون نمیخوره، سر پایین میاندازه. صدای خودش رو از صدای او بالاتر نمیبره. با اسم کوچیک او رو صدا نمیزنه؛ با نام صدا نمیزنه؛ حتی با فامیل صدا نمیزنه. آقای فلانی هم نمیگه. مثلا بگم آقای جوادی.
خب این علامت بیشعوریه منه دیگه، چه برسه به این که بخوام به اسم کوچیک اونو صدا بزنم، آقا شیخ عبدالله مثلا؛ این دیگه علامت نفهمیه منه. چه برسه به این که بخوام توهین بکنم، اون که دیگه علامت اینه دیگه اصلا انسان در درجات انسانیت اصلا بهحساب نمییاد و اون عظمت، حضرت استاد، حضرت آیت الله؛ این تعابیر این شکلی. هر چه قدر که این عظمت در قلب او داره علامت اینه که او تقواش بالاتره. اون شعیرهی خداست؛ نماد حق تعالی.
1: سورهی حج؛ آیه 31