انسان وقتی یه عشق داشته باشه گمش کنه مثل مال، یه دفعه یه چک پنج میلیون تومنی؛ یه چک یه میلیارد تومنی، ازش گم شده، ببین چجوری به أَيْنَ (کجاست؟) میافته؟ ها؟ چجوری به اضطراب میافته؟
یا نه مریض میشی میگن سرطان داری، الان میخوایم دستتو قطع کنیم، پاتو قطع کنیم، میافته به أَيْنَ، یا نه؛ زنشو میدزدن، نامزدشو میدزدن، معشوقشو میدزدن، بچهشو میدزدن، چجوری به أَيْنَ أَيْنَ میافته؟ ها؟ چجوری سرگشته میشه یه دفعه این و پیداش بکنه؟
تا پیداش نکنه اصلا خل میشه طرف. الان سی سال همین دم در نشسته تا شوهرش بیاد، تا زنه برگرده.
داستان غیبت امامزمان اینه، أَيْنَ یعنی گم گشتگی، گم شدگی. این مهمه. أَيْنَ یعنی بیفتی به هول و ولا؛ امام هی داره تلاش میکنه ما رو برسونه به این مرحله؛ که به أَيْنَ، أَيْنَ بیافتیم ولی ما به أَيْنَ، أَيْنَ نمیافتیم. یعنی روند عادی زندگیمون و داریم، خیلی معمولی داریم میریم جلو؛ ضمنا خوب اگر هم کاری از دستمون بربیاد تو حاشيهی زندگی دنیایی یک کارهایی داریم میکنیم. این همون جهنمه هست.