access_alarm 2020/03/16

کار برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

حوزه‌ی کار برای امام زمان منت نداره‌ها؛ رفتی سخنرانی کردی برای امام زمان، اذیتت کردن؛ داد و بیداد نکنی‌ها؛ حواست باشه وَ نُرِیدُ أن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الارضِ[1]  تازه خدا منت سرت می‌ذاره که واسه امام زمانت کار بکنی؛ نه ظاهرا توجیه نیستی؛ من هی می‌گم امام زمان، امام زمان، نمی‌گیری من چی می‌گم؛

ببین عزیزم من فقط سه تا روایت از سه تا امام برات می‌گم؛ امام صادق: ای کاش من حجت را درک می‌کردم تا تمام مدت عمرم خدمتش را بکنم؛ کی داره می‌گه؟ امام معصوم؛ دو: تو قنوتش؛ سید من و مولای من، ای که دوری تو خواب را از چشمان من ربوده است؛ قنوت امام رضا رو برید بخونید؛ سه: آقا امام هادی در هنگام جان دادن، شهادتشون آقا امام حسن عسگری بالا سرشون بوده؛ می‌دونی چی وصیت می‌کنه به امام حسن عسگری؟

بغض کرده بوده، اشکش یهویی سرازیر می‌شه آقا امام هادی؛ می‌گه سلام من و به بچه‌ام برسون؛ یعنی به نوه‌ام؛ بگو بابا بزرگت خیلی دوست داشت ببینتت؛ خیلی دوست داشت چهره‌ی چون ماه تو رو ببینه؛ امام زمان یعنی این.

این و بگم حالا؛ می‌گه منت سرت بذارم که واسه امام زمانت کار کنی؛ بیچاره؛ بدبخت؛ همه دنیا 7 میلیارد جمعیت، درگیره شکم و زیر شکمن؛ من منت سر تو بزارم که تو جمعه صحبت پاشی دعای ندبه بخونی؛ تو صبحت دعای عهد بخونی؛ چند درصد جمعیته کره‌ی زمین این کاره‌ان؟ منت سرت گذاشتم؛ غر هم می‌زنی؛ آقا امیرالمومنین پا امام زمانه خودش، کی؟

آقا رسول الله وایستاد یا نه؟ 90 تا زخم برداشت؛ حضرت زهرا می‌گن مرهم که می‌ذاشتن زخم امیرالمومنین؛ خیلی اوضاع عجیب و غریبی داشته؛ می‌گن حضرت امیر و پیچیدن توی پارچه‌ی مرهمی یعنی اینقدر زخم داشت، فایده نداشته وصله پینه کنی؛ گفت: جبران می‌کنم؛ پا امام زمانت خوشگل وایستادی و زمانی که عبای امیرالمومنین و چسبیده بود حضرت زهرا، داشتن می‌بردن؛ دقت کنید‌ها؛ ببینید تاریخ بخونید- یکی از ایراداتی که به من می‌گن؛ می‌گن چرا اینقدر روایات اهل سنت می‌گی؟

خب من اصلا می‌خوام یه جوری صحبت بکنم که مو لا درزش نره؛ من چون برای همه دارم صحبت می‌کنم؛ برای شیعه و سنی- وقتی چسبید به این عبا، رک بگم، هرچی زدن و اینا، عبا پاره شد؛ گرفتی چی شد؟ او ول نکرد؛ بعد وقتی داشتن می‌بردن، بلند شد؛ گفت: «یا عَلی خَیرُکَ خَیری و شَرُّکَ خَیری» اینا نمی‌فهمن تو که شر نداری، همه چیت خیره؛ بعد حرف هم نزد.

گوش کن؛ اصلا صحبت حضرت عباس شد؛ کشید به حضرت زهرا؛ ول کردم جریان و خودش داره پیش می‌ره‌ها؛ بهت بگم؛ خدمت شما عرض بکنم که ببین اینا خانواده‌ی کرمن؛ یه صحبت داری اخلاق، اخلاق می‌دونی چیه؟

من اینجا دارم میرم؛ واسه من پا می‌شی؛ یه روز یه جایی ببینمت واست پا می‌شم؛ این می‌گن آدم اخلاق داره؛ مکارم الاخلاق یعنی اینکه واسم پا نشی‌ام، واست پا می‌شم؛ این کسایی که مثل آقا رسول الله، خاکستر می‌ریخت رو سرش، می‌رفت؛ می‌گفت: این بابا دو روزه خاکستر سرم نمی‌ریزه؛ گفتن مریض شده؛ رفت سر بزنه؛ از شام اومده بود طرف فحش می‌داد به امام حسن؛ یقه امام حسن رو گرفته بود؛ فحش می‌داد؛ همین جوری نگاش کرد؛ گفت: از شام اومدی؟ نه؟

 

گفت: آره؛ گفت: از فحشات معلومه؛ جا داری؟ غذا داری؟ اینا مکارم الاخلاقه؛ اما می‌دونی توی این‌ها، تو این خاندان، کی تمام کرده مکارم الاخلاق و؟ اصلا آقا رسول الله می‌گه: «إنَّمَا بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاخلَاق (2)» من می‌خوام تمومش کنم؛ اما می‌دونی کی تمام کرد؟ یعنی تو این خاندان جلوه کرد؟ بله همونی که داریم صحبتش و می‌کنیم؛ آقا امیرالمومنین وقتی داشت غسل می‌داد بی ‌بی حضرت زهرا رو تازه متوجه زخم‌ها شد؛ بعد گریه‌اش گرفت؛ گفت: من همه دردم اینه، منه علی دردم و به این می‌گفتم؛ اما او دردش و حتی به من هم نگفت؛ چرا؟

 

واسه امام زمان کاری نکردیم که؛ حضرت زهرا نگاهش این بود‌ها؛ زشته حالا مثلا یه بازویی و یه سقط جنینی و ایناها برای امام زمان چیزی نیستش که؛ بعد امیرالمومنین یه چیزی می‌گه آتیش می‌گیری؛ به آقا رسول الله می‌گه: بابا این دختر تو مدلش فرق می‌کنه؛ اون دنیا که دیگه ماجرا تموم شده؛

 

می‌گه اومد اون دنیا سوال پیچش کن؛ که این اون دنیا هم نمی‌گه که؛ کاری نکردیم بابا؛ زشته آقا من بیام بگم برای علی مثلا ضربت خورم؛ زشته؛ می‌گه اونجا هم نمی‌گه؛ به این فکر کنید تو رو خدا؛ می‌گه استَخبِره الحَال؛ یک چیزی در زبان عربی اگر یک وزنی، یک ریشه‌ای به باب استفعال رفت؛ یعنی به زور گرفتن؛ می‌گه استعلام؛ خبری که به زور بگیری؛ استخبارات؛ به این اطلاعاتشون می‌گفتن عرب‌ها؛ دیگه یعنی به زور ازش حرف می‌کشیدن؛ می‌گه استَخبِره الحال؛ می‌گه حرف بکش ازش؛ بازجویی‌اش کن زهرا رو؛ و الّا این نمی‌گه.

 

حالا نمونه‌ی، کی این جوری خیلی خوشگل ادا همین کار و درآورد؟ حضرت عباس؛ سرش و انداخته بود پایین، می‌خواست چشش و پاک کنه؛ گفت: پاک نکن‌ها؛ رو ندارم نگات کنم؛ یه آب از ما خواستی، نتونستیم؛ تمام؛ ببین؛ نگاه کن عزیز من یه موقع می‌خوای حرف بزنی، یه موقع خودت پرونده‌ای؛ آقا اباعبدالله نگاه می‌کنه؛ نه دستی؛ سر شکسته؛ بر زمین افتاده؛ این خودش گویاست؛ خود اباعبدالله می‌گه؛ من کمرم شکست وقتی علم عباس افتاد؛ خب این خودش گویاست؛ اما هیچی نمی‌گه؛ من چی بگم؛ اما آرزو به دل نذاشت امام حسین و؛ گفت: یا أخا؛ چون مجوز از حضرت زهرا گرفت.

 

ما این‌ها رو باید بفهمیم؛ این بزرگواران نرفتن انتحار کنن؛ خدایی ناکرده در یک صحرایی خودشون و تیکه پاره بکنن؛ که امروز من و تو فقط بیایم بزنیم تو سر و کلمون؛ فقط همین؟ پس چه تفاوتی دارم من با آن زرتشتیانی که برای سیاوش و در سوگ سیاوش، سووشون یا سیاوشون می‌گرفتن؟ از تو دل این هیئت‌ها امام زمان بیرون نیومد، در این هیئتت و تخته کن؛ هیچ فایده‌ای نداره؛ آقا امام رضا می‌شست رو منبر،می‌شست دم در رو صندلی، مجلس ختم می‌گرفت برای امام حسین؛ برای جده غریبش؛ می‌اومدن اشک می‌ریختن، می‌رفتن؛ هیچ بی‌شعوری نفهمید بابا همین الان یه امام زمانی، این هیچ فرقی با ابا عبدالله نداره؛ این هم، همین الان یه یزیدی داره به اسم مامون؛ با زبان بی‌زبانی هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی(3) می‌طلبید؛ اما نمی‌شنیدن.

 

می‌شنوی صدای هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی حجت ابن الحسن العسگری رو؟ لا یَوم کَیَومَک یا ابا عبدالله (4) هیچ روزی چون روز تو نبود؛ اما ببین؛ آقا امام زمان وقتی زیارته ناحیه‌ی مقدسه می‌خونی داغون می‌شی؛ او هر روز داره عاشورا رو درک می‌کنه؛ می‌گه اینقدر گریه می‌کنم، اشکم تموم بشه؛ اشک تموم بشه، خون گریه می‌کنم؛ چرا؟ چون هر روز داره عاشورا می‌بینه.

 

1: سوره‌ مبارکه‌ قصص، آیه 5

2: سنن كبری، بیهقی، ج ۱۰، ص ۱۹۲؛ مكارم الاخلاق، رضى الدين حسن بن فضل طبرسى‏، ص ۸؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶۷، ص ۳۷۲

3: علامه مجلسی(ره)، بحارالانوار، ج 45، ص 46( در وصف امام حسین ع)

4: الأمالی شیخ صدوق، ص 115؛ لهوف سید بن طاووس، ص 25

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *