یکی از اصلی ترین راهکارهای شیطان برای زمین زدن کارهای مذهبی مهدوی یک چیزی که با پوست و استخوانم درک کردم: “تفرقه” خداوند متعال بیکار بوده العیاذ بالله بیاد قرآن برای ما بیاره. “فا” در زبان عربی یعنی بلافاصله میفرماید: « وَلا تَنازَعوُا فَتَفشَلوُا [1]» چسبیده به هم؛ یعنی تنازعتون شروع شد؛ فلجاید فَشَل شُدید، این دیگه فرمایش خداوند متعاله.
تنازع ما نداریم؟ خیلی میبینیم ما کارهای متاسفانه مذهبی مهدوی ما هست آلوده به اسمه، حتما این اسم سایت ما بخورهها…حتما این لوگوی ما باید بخوره… یک جایی هست باید نگاه بکنی کجا اثر بیشتری داره، متوجه شدید چی میگم؟ یک جایی شما لوگوت بخوره چیه؟ خوبم هست مردم رجوع میکنند شما رو میشناسن؛ مطالب مهدوی بیشتری گیرشون میاد.
یه جا دقیقا اگه شما با اون لوگو استفاده نکنین اثر کار رو چیکار میکنه؟ بیشتر میکنه؛ یه سری حرفها رو حضرت موسی میخواست بزنه خودش نمیزد میداد هارون بگه؛ چرا؟ اثرش بیشتر بود؛ چرا؟ چون هارون خوشگلتر حرف میزد؛ فصیحتر بود و او اَفصَح مِنی قرآن میگه: او از من فصیحتر بود فصاحت هارون از موسی بیشتر، میگفت: آقا تو خوشگلتر حرف میزنی.
شده یک مطلب علمی آماده کنی بگی این از من بهتر حرف میزنه بدم اون بگه، دنبال اثرشم دیگه…یک جایی هست یک حرف و منه کت شلواری نباید بگم؛ یک جا هست دقیقا اون حرف و یه روحانی نباید بگه موجب برچسب خوردن میشه؛ فلان جامعه خاکستری دیگه به حرف گوش نمیده، بابا آخونده ولش کن…نشنیدین از این حرفا؟ فراوون شنیدین.
پس چرا ما داریم جا به جای هم حرف میزنیم؟ بعد شیطان میاد این وسط، صراط و میشناسه یکی از اصلیترین کارهاش هم تفرقه است.
شما تو جاده میری من چند بار این و مثال زدم- حضرت آیت الله زابلی این مثال و برای من زد من خیلی خوشم اومد- تا حالا تو جاده شده بری ببینی ماشینی که از رو به رو داره میاد دستش و از شیشه بیاره بالا اینجوری اینجوری کنه؟ گفتم: آره؛ گفت: یعنی چی؟ گفتم: یعنی پلیس؛ دیدی بهت خبر میدن؟ گفت: تو رو میشناسه؟ گفتم: نه؛ گفت: چرا این کار و میکنه؟ شستم خبردار شد منظورایشون چی بود. یارو طرف مقابلش و اصلا نمیشناسه میگه: ببین برادر اگه عین خودم خلافکاری تو حزب ما خلافکارا هستی، بدون پلیسه یه وقت جریمت نکنه. بعد اینجا ریشو جماعت صبح تا شب بابای همو درآوردن؛ این واسه اون میزنه، این واسه اون میزنه اون کار این و میبره زیر سوال…بابا بخوای بری مسیر درسته آخه؟
میبینی شیعه اثنی عشری مرجع تقلید واحد، باز مرجعیت و نگاه اختلاف فقهی مثلا سر قمه زنی بین مراجعشون شد نه آقا اصلا یه مرجع تقلید بلایی سر همدیگه میارن که شمر سر سپاه امام حسین نیاورده شیطان حاکمه اون وسط این لحظه باید این نفسی که همچین چیزی میخواد رو تنبیهش کرد؛ میاد تو دلت میندازه که إ برو علیه فلانی حرف بزن، از لجش برید حال احوال پرسی کنید از لجش زنگ بزنید؛ سلام چطوری حالت خوبه زنگ زدم یه حال و احوالی بپرسیم از لج شیطون نه ها… از لج نفستون. من به شخصه- نظر خودم گفتم تجربه خودمه با کس دیگه کار ندارم- هر بار این کار و کردم از اون سمت برکات فراوان دیدم خدا گواهه یعنی همون آدمی که بین ما شیطان داشت نزغ میکرد به هم میزد بین ما رو؛ وقتی ورود پیدا کردم یهویی یک اثر مثبت ده برابر از سمت اون آقا دیدم اینجا دیگه رحمت الهی میاد وسط ببینم چی میخواد بیاد جلوش و بگیره! منتهی شرط قبلیش چیه؟ مودته. شما عقلت دستور به یک دوستی میدهد ولو حتی قلبت آن را بگید؟ نخواهد.
آقا رسول الله… اصلا شما هیچ وقت نمیتونی از یه نفر درخواست دوستی بکنی که؛ آقا باید ایشون رو دوست داشته باشی خب دوستش ندارم چیکار کنم؟ مگه دست خودمه تو دلم این محبت، بگید؟ نیست برای همین آقا رسول الله هیچوقت از امتش محبت اهل بیت و نخواسته دقت کنیدا به عنوان یک الزام چی و خواسته؟ مودت و خواسته. محبت دوست داشتن، مودت دوستی کردن.
کاری ندارم علی بابات و تو جنگ بدر کشته؛ کشته که کشته به خاطر خدا کشته، باید دوستش داشته باشی؛ نمیتونم؛ دوستی کن باهاش.
جالبه تمرین مودت چی میاره؟ رحمت میاره. یعنی این کمک الهی منوطه یکی از سنتهای الهیه منوطه به انجام این کاره. اینجا باید شاخ و شونه بکشید برای نفس برای شیطان. اون زمینه این اختلاف باید از بین بره. آقا برید خودتون رو مشمول کمکهای الهی بکنید برید مشمول عنایات الهی بکنید. نمیشه عزیزم؛ این اقامه، این برخاستن و بلند شدن و قیام کردن اولش مثنایه؛ نبود؛ اگه نبود؛ تکی هم باید بلند شی اما چرا اول دو تا میگه؟ با اصل به« یَدُالله مَعَ الجَماعَه [2]» دست خدا با جماعته؛ برکت خدا تو این کاره؛ آقا جان اصلا قدرت نمایی با جماعته.
شیعیان چند درصد جمعیت کره زمینن؟ تهش پنج درصد. بزرگترین اجتماعات بشری از اول تا شیشم مال شیعست اصلا یه رکوردایی زدن که هیچکی نمیتونه بهش نزدیک بشه؛ سی میلیون اربعین چون خود حض توشه، دونههای تسبیح میشیم که حول محور اباعبدالله جمع میشیم.
1- ، سوره انفال، آیه 46
2- نهج البلاغه خطبه 127