پسر آيت الله بهجت:
پدرم زياد عادت به نصيحت نداشتند، لذا داستانی می گفتند و ما می فهميديم که بايد از آن يک توصيه ای برداشت کنيم.
مدتی کسالت آقای بهجت شديد شده بود و من مجبور بودم ايشان را در اتاق همراهی کنم.
يک روز پدرم گفتند: «در گذشته، عالِمی بوده که مجبور بوده با فرزندش در يک اتاق زندگی کند، آنقدر آن عالم با حيا بوده که خجالت می کشيده جلوی پسرش پای خود را دراز کند، به همین خاطر به فرزند خود گفته يک پرده ای در اين ميان بکشيم که موقع استراحت راحت باشيم.»
پسر آقای بهجت ميفرمايند: با اين داستان متوجه شدم که بايد يک پرده ای وسط اتاق بکشم…
تربیت اسلامی
[سمت خدا-پناهیان-۹۰/۹/۳۰]