ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ توﺧﻴﺎﺑوﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ که روش ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
« ﻣﻦ ۲۰۰۰۰ تومان ﮔﻢ ﮐﺮﺩه اﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ بهش احتیاج دارم چون خرج زندگیمو ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﮐﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ فلان آﺩﺭﺱ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ بهش ﻧﯿﺎﺯمندم.»
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭو می بینه ﻭ مبلغ ۲۰۰۰۰ تومان ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ میاره و میبره ﺑﻪ همون ﺁﺩﺭﺱ، می بینه ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺳﺎﻛﻦ اونجاست. اونم ﭘﻮﻝ ﺭو ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪه، ﭘﯿﺮﺯﻥ گریه اش میگیره ﻭ میگه ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ دوازدهم ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ اومدید ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭو ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻳﺪ.
ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ درب خروجی ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ چشمهاش خیس بود ﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮﻡ! اون ﻭﺭﻗﻪ ﺭو ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، من اونو ننوشتم ﻭ ﺳﻮﺍﺩ نوشتنشم ندارم! اما ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ شما، منو ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ، دلگرم و ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩه ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ منه.
ـ……………..
به مخلوقاتش در زمین ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ
ﺗﺎ آن آفریدگار آسمانی به ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ…