میخواستند گوسفندی ذبح کنند و غذایی آماده کنند. هر کسی کاری رو به عهده گرفته بود. پیامبر هم جمع کردن هیزم رو.. بقیه از این مساله ناراحت بودند »» فداتون بشیم! ما کار شما رو انجام میدیم!
[در کنار ایشون بودن افتخار بود] میگفت:
« خدا از بنده ای که در بین همراهان برای خودش امتیازی قائل باشه بیزاره! » محال بود به کاری مشغول باشیم و پیامبــر قسمتی از اون کار رو به عهده نگیرند.
ایشون با اون عظمتش اینطور بود! حالا ما….! انگار از دماغ فیل افتادیم!! بعضی مون با این همه ادعای مسلمونی ننگمون میاد دست به سیاه وسفید بزنیم…! والاااا…
مکارم الاخلاق ج۱ ص۴۸۲