با یک نگاه …
زن و بچه داشت و کاشی کار بود. برای ساختن مسجد گوهرشاد، کارگری می کرد. یه روز گوهرشاد خانم اومد برای نظارت. و این مرد هم از همون بالای داربست با یه نگاه؛ نه یک دل، که صد دل عاشــــق شد…!
عقل میگفت: تو کجا و بانوی مجلله ای همچون گوهرشاد کجا؟! همسر سابق شاهرخ میـــرزا! عشق میگفت: برو جلو!
بالاخره رفت و خواستگاری کرد. گوهرشاد گفت: «مانعی نداره، فقط یه شرط داره ? که چهل روز نماز صبحت رو توی حرم به جماعت بخونی.»
بعد از چهل روز
پیغامی به دست گوهرشاد رسید…
.
.
⇦ «از درخواستم برگشتم.»
بله، مرد کاشی کار، آدم دیگه ای شده بود…
آیا ما “چهل روز” رفاقت خالص با خدا رو تجربه کرده ایم…؟
پله پله تا ملافات خدا، ص208