یکی از علما میگفت مورچه ای دیدم که از زیر خار و خاشاک یک دونه گندم پیدا کرد و به زور بیرونش آورد. به زحمت حملش کرد. هر جا پستی بلنـــــدی بود می افتاد و دوباره حرکت می کرد، پشت سرش راه افتادم. خیلی رفت. با سختی! رسید دَم خونه اش. یکدفعه گنجشکی اومد و مورچه رو با دونه گندمش خورد!
در جاده ای حرکت می کنیم، تابلویی توجهمون رو جلب میکنه. پیاده می شیم، ابعاد مختلف تابلو رو بررسی می کنیم. ارتفاعش رو اندازه می گیریم، همچنین طول و عرضش رو. ترکیب رنگ های روی تابلو چقدر جالبه و کلی روش فکر می کنیم. یادداشت هایی از مطالعات تابلوشناسی(!) برداشته، سوار می شیم حرکت می کنیم و چند لحظه بعد سقوط میکنم در درون یک درّه!
۱. اگه جهنم آفریده شده، از طرفی بهشت هم با بالاترین کیفیت آفریده شده
۲. بعضیا هستند که به ترس از همین جهنم، کارایی میکنن که به بهشت میرن
۳. جهنم، برای بعضی جهنمیان، پاک کننده ست که در نهایت، وارد بهشت میشن
۴. اگه جهنمی نبود، اونائیکه خیلی بهشون ظلم شده از خدا گلایه میکردن که چرا مجازاتی برای ظالمین قرار نداده؟!
۵. اگه با آرامش و دقت، فکر کنیم؛ جهنم هم رحمت است..
بچه در شکم مادر، دست و پا نمی خواهد که نه نجاری ای در پیش دارد و نه نمدمالی! دهان و چشم هم نمی خواهد! شاید هم با خودش بگوید اینها چیست در صورت من؟! به این چشم و دهان و سوراخهایی که در سر و پیکرم گذاشته اند چه نیازی دارم؟! و دستی هم به جفتش بمالد و بگوید: هان! همین برایم کافی بود…