پسری چوپان، عاشق دختر پادشاهی شده بود و در عشق او میسوخت. مادرش به وزير گفت: پسرم داره از دست ميره! وزير گفت: (من کاری ميکنم پادشاه، دخترش رو به پسر تو بده)
به پسرت بگو در فلان کوه مشغول نماز خوندن بشه و وقتی من پادشاه رو به اون کوه آوردم هیچ اعتنایی نکنه تا من اشاره کنم!
سلطان محمود به غلامش أیاز، ابراز علاقه ی زیادی می کرد و درباریان درک نمی کردند چرا. روز عیـــد رسید. سلطان نشسته و به درباریان اجازه داده که هر چه می خواهند درخواست کنند. از وسیله و زمین و خونه و باغ… درخواست می کردند و او عطا می کرد. عجب عیـــدی بود!
بعد از همه، نوبت به أیاز رسید که کنار سلطان نشسته بود. …
از یمن عبور می کردند. به فکر افتادند که اویس رو ببینند. اویسی که رسول خدا خیلی ازش تعریف می کرد و می فرمود “بوی بهشت را از جانب یمن استشمام می کنم”
به چوپانی رسیدند.
– تو می دانی اویس قرنی کجاست؟
– با اویس چه کار دارید؟!
با یک نگاه … زن و بچه داشت و کاشی کار بود. برای ساختن مسجد گوهرشاد، کارگری می کرد. یه روز گوهرشاد خانم اومد برای نظارت. و این مرد هم از همون بالای داربست با یه نگاه؛ نه یک دل، که صد دل عاشــــق شد…! عقل میگفت: تو کجا و بانوی مجلله ای همچون گوهرشاد […]
مالک اشتر عـــــــاشــــــق علی? بود. اما علی میگه: «مالک! رضایت من اینه که تو بری مصر، نه منو خواهی دید و نه صدامو می شنوی» و مالک با رغبت عزم مصر میکنه. گرچه در بیابان [ در مسیر راه ] گریه ی فراق سر میــــده، ولی…
سوار از مرد ژنده پوش پرسید: «آبادی کدام طرف است؟» شنید: «این طرف.» سوار رفت. رسید به قبرستان! به تاخت برگشت و مرد بیچاره را به باد کتک گرفت که چرا دروغ گفتی؟! و مرا مسخره کردی؟!! ژنده پوش گفت: دروغ نگفتم، مسخره هم نکردم. چون گورستان از هر آبادی ای آبادتر است. گذر همه ی مردم به این آبادی می افتد!
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ،
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ
“ﻋـَﺒـﺪ ” ﻧـﺸﺪ …
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ …
ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ “
کفتربازی همسایه ی ما بود. تمــــــام همسایه ها از دستش در عذاب بودند. ازش شکایت کردیم. چندبار بازداشتش کردند. چند بار هم کبوترهاش رو سر بریدند! باز دست بردار نبود. همسایه ها از من به عنوان کاسب مذهبی محله خواستند باهش صحبت کنم. بهش گفتم: تو دیوانه ای؟! چرا دست بردار نیستی؟ برگشت گفت: میدونی؟ من عاشقم، عشق کبوترهام وجودم رو گرفته؛ همه ی وجودم شده کبوتر! پر که میزنن منم پر میزنم! چشم و دلم با اونا پرواز میکنه…