بـــابـــای بــــــد..!!
دخترک از میان جمعیتی – که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند – رد میشود
عروسک و قمقمه اش را محکم زیر بغل گرفته..
شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین می چرخد و نعره میزند، از گوشه ی چشم دخترک را می پاید..
دخترک از میان جمعیتی – که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند – رد میشود
عروسک و قمقمه اش را محکم زیر بغل گرفته..
شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین می چرخد و نعره میزند، از گوشه ی چشم دخترک را می پاید..
ر سال ۱۳۳۰ قمری، زمانی که عالم بزرگ شیعه، شهید ثقه الاسلام میرزا علی آقای تبریزی توسط روس ها در تبریز به دار آویخته شد، روز عاشورا بود. در همین هنگام، با فاصله ای نه چندان دور، دسته ها و گروه هایی به قمه زنی و عزاداری، به سبک خود مشغول بودند.
تعدادی از حامیان ثقه الاسلام، به طلب یاری نزد عزاداران شتافتند و گفتند: شما بر مظلومیت امام اشک می ریزید و حتی از فرط ناراحتی قمه می زنید و می گویید ای کاش در کربلا بودیم و از امام دفاع می کردیم و در رکاب امام به شهادت می رسیدیم. حال موقعیتی پیش آمده، بیایید و نگذارید گلویی دیگر را به ناحق خفه کنند.