هر شب، یتیم توست دل جمکرانی ام
جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام
از باد ها نشانی تان را گرفته ام
عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
” شرمنــــده ی جوانی از این زندگانیم”
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام
در این دهه اگر چه صدایت گرفته است
یک شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام
در روضه، احتمال حضورت قوی تر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام
هم پیـــــر قد ِخمیدگی زینب توام
هم داغدار آن دو لب خیزرانی ام
این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتشفشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانی امـ..
Have you ever thought about adding a little bit more than just your articles?
I mean, what you say is valuable and all.
Nevertheless think of if you added some great photos or video clips to
give your posts more, “pop”! Your content is excellent but
with pics and videos, this website could undeniably be
one of the best in its niche. Amazing blog!