تاریخ پُر از تاریخه اینم یه نمونه دیگه نظر شما چیه؟!!

یک روز از توقف امام در کربلا نگذشته بود که عمرسعد با چهارهزارنفر رسید! قُرَّة بن قیس رو احضار کرد و بهش گفت: «پیش حسین برو و انگیزه اش رو جویا شو»

قُرَّة بن قیس بسمت امام حرکت کرد. حضرت وقتی دیدن “قرة” داره میاد فرمودند: « اونو می شناسید؟» حبیب بن مظاهر گفت: «بله، او مردی از قبیلهٔ حنظله تَمیمی و خواهر زادهٔ ماست. اونو به خوش فکری می شناختم و گمون نمی کردم در این معرکه حاضر بشه!!»

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺍﯾﺴﺖ؛ ﺳﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ… (کربلا؛ 1375 سال بعد)

ﺷﻤﺮ ﯾﮏ ﻗﻠﻮﭖ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮔﻮﺵ بدﯾﻢ ! ﻋﻤﺮﺳﻌﺪ ﺑﯽﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺑﯽﺭﻏﺒﺘﯽ ﺷﻤﺮ ﺳﯽﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺭﺍﯾﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ
ﺍﺳﭙﯿﮑﺮ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ . ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﺣﺴﯿﻦ ﺣﺴﯿﻦِ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﭙﯿﮑﺮ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ . ﺷﻤﺮ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟
– ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋَﻠَﻤَﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ . ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺭﻭﺵ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ .
– ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﺻﻞ ﻧﯿﺴﺖ؟
– ﻧﻪ … ﻧﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﻧﻪ ﭼﯿﺰﯼ . ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ .
ﻋﻤﺮﺳﻌﺪ ﻧﯿﺸﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ: ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯾﻢ .

دانلود کتاب «آفتاب در مصاف»

امکان دانلود کتاب «آفتاب در مصاف» بر گرفته از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در ارتباط با علل و ابعاد حادثه ی عاشورا فراهم شد:

«سَمُرَة بن جُندَب» رو میشناسی؟

اواخر عمرش
معاویه (برای سوء استفاده تبلیغاتی) ازش خواست، علیهِ امام حسین، حرف بزنه
واسه همین بهش پنجاه هزار دِرهَم پیشنهاد داد!
(یعنی پنج هزار مثقال طلا) اما سَمُره قبول نکرد.
صدهزار، صدوپنجاه هزار، دویست هزار درهم … ولی او نپذیرفت!

خوش بحال اونائیکه ماه محرم …

هم سینه میزنند
هم غم و غصه از سینه ای دور میکنن
هم پا برهنه می شوند
هم پای برهنه ای رو می پوشونن
هم گریه میکنند
هم اشک از چهرهٔ انسانی پاک میکنن

فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت …

یکی میگفت سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.
اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…!جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!