روی خط عدالت:
خود پیامبر همونجا «مولی» رو معنا کردند؛ فرمودند:
آیا میدانید که من صاحب اختیار و سرپرست شما هستم؟
همه گفتند: بله یا رسول الله.
اینجا فرمود: آنکه من سرپرست اویم، این {علی} سرپرست اوست…
۱. عده ای میگن ما از صدا و سیما خسته شدیم و تنوع میخواهیم..
۲. عده ای میگن ما میخواهیم از شبکه های مذهبیش استفاده کنیم..
و اما جواب …
اواخر عمرش
معاویه (برای سوء استفاده تبلیغاتی) ازش خواست، علیهِ امام حسین، حرف بزنه
واسه همین بهش پنجاه هزار دِرهَم پیشنهاد داد!
(یعنی پنج هزار مثقال طلا) اما سَمُره قبول نکرد.
صدهزار، صدوپنجاه هزار، دویست هزار درهم … ولی او نپذیرفت!
خدا در قرآن می فرماید: «ولایَطؤون مَوطئاً یَغیظُ الكفّار. . . الاّ كُتب لهم به عَملٌ صالح» هیچ حركتی كه كفّار را عصبانی كند، صورت نمی گیرد مگر این كه برای آن، پاداش عمل صالح ثبت می شود.
“”سوره توبه آیه۱۲۰””
می گویند شیشه ها احساس ندارند، اما وقتی روی شیشه بخار گرفته نوشتم دوستت دارم، آرام آرام گریست …
.
.
یه بار هم نوشتم : دوستت ندارم ، باز هم گریست !
یه بار دیگه نوشتم : سلام ، خوبی شیشه ؟ باز گریست !
فکر کنم افسردگی داره دیوونه …
خونه مون دو طبقه بود، طبقه بالا جایی داشت واسه مطالعه، بیشتر اوقات بابام اونجا مطالعه میکرد. رفتم بالا تا صداشون بزنم دیدم در حال مطالعه خوابشون برده…
ترسیدم بیدارش کنم! گفتم شاید ناراحت بشه!
« clash of clans » یعنی “حمله به قبائل”
آیا خانه “تان هال نه (فول)” رو تصادفا شبیه کعبـــه طراحی کردند؟!!
آیا شباهت بازیگر معروف “کلش اف کلنز” هم با تری جونز (کشیش احمق آمریکایی که قرآن رو نخونده آتش زد!) اتفاقیه؟!!
آیا کنار هم گذاشتن این آیتم ها، به ذهن تون پیامی منتقل نمیکنه؟!!
همونطور که
ذرات چربیِ پخش شده مَشکِ دوغ، در اثر تکان دادن مَشک، در «یکجا» جمع میشن.
در این باره خداوند میفرماید:
آنگاه که زمین به «لرزش شدید خود»، لرزانده شود، و بارهای سنگین خود را بیرون افکند.
« من زندگی امام حسين، آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه كافی به صفحات كربلا كرده ام و بر من روشن شده كه اگر هندوستان بخواهد کشوری پيروز شود، بايستی از سرمشق امام حسين پيروی كند.»
روزنامه خیلی زود آتیش میگیره!
نیازی هم به تشریفات و مقدمات نداره؛ نه نفت میخاد نه بنزین..
زود روشن میشه و آتیش ِگرم و زیاد… اما زودم خاموش میشه و فقط ازش دودهٔ سیاه می مونه!!
خیلی می ترسید؛ می ترسید مبادا دزد به خونه اش بزنه و همه ی دارایی اش رو یک شبه به تاراج ببره! واسه همینم توخونه اش دزدگیر نصب کرده بود با درهای آهنی و قفل های ضد سرقت. هیچ دزدی جرأت نداشت به خونه اش قدم بگذاره… اما اون شب دزد به سراغش اومد و همه ی دار و ندارش رو برد!!! صبح نشده بود که همه ی اهل محل فهمیدن داستان فرار پسرغریبه با دخترش رو…
بهش گفتم:
– «تو خیلی خوبی، بیا حجاب رو هم به خوبیهای دیگه ات اضافه کن..» گفت:
– «من حجابم کامله، فقط یه کم از موهام بیرونه، نه آرایش می کنم، نه لاک می زنم، نه صندل می پوشم…»
سال بعد وقتی دیدمش
استاد پناهیـــــــان:
بعضیا از «ظلم» بدشون میاد ولی وقتی پای «ظالم» به میون میاد، شجاعتِ دشمنی با اونو ندارند؛ و یا به طمع امنیت یافتن در کنار صلح با او، دشمنی خودشون رو به فراموشی می سپارند.
نامش جُنیدی بود
از علمای ناصبی و دشمن سرسخت اهل بیت
به دستور معتصم (خلیفه)، معلم علی شده بود
زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد