صورت جهیزیه زهرا علیهاسلام اینگونه بود:
۱٫ پیراهنی به بهای هفت درهم.
۲٫ روسری به بهای یک درهم.
۳٫ قطیفه مشکی.
۴٫ یک تخت عربی از چوب و لیف خرما .
۱٫ پیراهنی به بهای هفت درهم.
۲٫ روسری به بهای یک درهم.
۳٫ قطیفه مشکی.
۴٫ یک تخت عربی از چوب و لیف خرما .
افراد با ایمان، گاهی به دیدار خانواده هاشون میرن، که فقط خوبیها و خوشی های خانواده هاشونو می بینن [به همین خاطر] خوشحال میشن، ولی کافران، بدیها و ناخوشیها رو می بینن و غمگین میشن.
یک زمانی صهیونیستها به لبنان حمله کردند و گفتند: «لبنان محل خوشنشینی ست آنجا را راحت میشود تسخیر کرد!» ولی مردم لبنان پشت سر حزبالله لبنان، مشت محکمی بر دهانشان زدند. بعد رفتند با تکفیریها، شام را غارت کنند و گفتند: «آنجا که دیگر تحت قدرت نیروهای حزباللهی نیست» ولی مردم شام به پا خاستند و آمریکاییهایی که اینقدر زحمت کشیده بودند و در عراق پایگاه زده بودند تا بتوانند با عوامل خودشان، عراق را تحت نفوذ در بیاورند، در آنجا هم به نتیجه نرسیدند.
آیا الان با مردم یمن به نتیجه میرسند؟!
آموزش آداب مسجد به کودکان و نوجوانان
همواره با بزرگترين جمعيتها باشيد كه دست خدا با جماعت است، از پراكندگی بپرهيزيد، كه «انسان تنها» بهره شيطان است آنگونه كه «گوسفند تنها» طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشيد هركس مردم را به تفرقه و جدایی دعوت كند او را بكشيد هر چند كه زير عمامه من باشد…
حاج آقا تَقَوی، مسئول تدارکات گردان با قایقش میومد و روزی پنج دونه خرما بهمون میداد…
خیلی دوسش داشتیم، نه بخاطر خرما دادنش، به خاطر صفاش..
جعبه خرما رو که دستش میگرفت اسم و رسم ها رو فراموش میکرد! میخاد کف دست فرمانده گردان بذاره یا کف دست تک تیرانداز تازه کار
فقط پنج دونه…
توخانواده ای که وضع مالی خوبی نداشتن، پدر اون خانواده یک «میز» میخره که اونو خیلی دوست داشته… روزی پسرش وارد اتاق میشه و کاری میکنه که اون میز میشکنه! پدر هم به شدت ناراحت میشه و ضربه ای محکم به صورت کودک میزنه که منجر به كر شدنش میشه!
مردى از اهل قم، مردم را بحق می خواند و با گروهى چون پارههاى آهن بپاخيزند كه بادهاى تند آنها را نلغزاند، و جز نبرد ندانند و نخواهند و بر خدا توكل دارند و سرانجام از آن ِ پرهيزكاران است.
نشونهٔ ملموسی که من بتونم خودم رو بسنجم اينه که الآنم رو با گذشته ام مقايسه کنم ببينم چقدر حساس تر شدم؟
احساس شما بعد از نماز چیــه؟
ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: « به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. » مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراضی نمی کند.
قطعا تا به الان سقف کعبه را از نزدیک ندیده اید این تصویر را به صورت پانوراما هدیه به شما.. اگه دوست دارید از پشت بام خانه کعبه صحن مقدس مسجدالحرام رو ببینید
دوست صمیمی بودیم ولی مدت زیادی می شد که همدیگه رو ندیده بودیم. نشستیم و از اتفاقاتی که در تمام این سالها رخ داده بود با هم حرف زدیم؛ از زندگی.. کار.. خانواده…. تلخ و شیرین های زیادی بود برای گفتن.
ر سال ۱۳۳۰ قمری، زمانی که عالم بزرگ شیعه، شهید ثقه الاسلام میرزا علی آقای تبریزی توسط روس ها در تبریز به دار آویخته شد، روز عاشورا بود. در همین هنگام، با فاصله ای نه چندان دور، دسته ها و گروه هایی به قمه زنی و عزاداری، به سبک خود مشغول بودند.
تعدادی از حامیان ثقه الاسلام، به طلب یاری نزد عزاداران شتافتند و گفتند: شما بر مظلومیت امام اشک می ریزید و حتی از فرط ناراحتی قمه می زنید و می گویید ای کاش در کربلا بودیم و از امام دفاع می کردیم و در رکاب امام به شهادت می رسیدیم. حال موقعیتی پیش آمده، بیایید و نگذارید گلویی دیگر را به ناحق خفه کنند.
هم سینه میزنند
هم غم و غصه از سینه ای دور میکنن
هم پا برهنه می شوند
هم پای برهنه ای رو می پوشونن
هم گریه میکنند
هم اشک از چهرهٔ انسانی پاک میکنن