خود پیامبر همونجا «مولی» رو معنا کردند

خود پیامبر همونجا «مولی» رو معنا کردند؛ فرمودند:
آیا میدانید که من صاحب اختیار و سرپرست شما هستم؟
همه گفتند: بله یا رسول الله.
اینجا فرمود: آنکه من سرپرست اویم، این {علی} سرپرست اوست…

توی حوزه علميه ای كه ساختی طلبه ای شراب ميخوره!!!

ناگهان همهمه ای تو مدرسه پيچيد. طلاب صدا ميزدن حاجی اومده… اين وقت روز چه کار داره؟! [از بازار به مدرسه اومده بود] عباسقلی خان مستقیم به اتاق من اومد و بقيه طلبه ها هم دنبالش، همگی داخل اتاق نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهايی از جايش بلند شد و کتابخانه کوچیکم رو نشونه رفت. رو به من كرد و گفت: لطفا بفرماييد نام اين کتاب قطور چيست؟

خواهشمندیم بدون تعصب، بلکه با عقل و وجدان در مطلب زیر بیندیشید …

از اهل سنت محترم خواهشمندیم بدون تعصب، بلکه با عقل و وجدان در مطلب زیر بیندیشند…

ابوزرعه رازی(از اهل سنت) نوشته: هر گاه کسی را دیدی که به یکی از صحابه پیامبر خرده می گیرد بدان که او زندیق(کافر) است. [کتاب الاصابه/ج۱/ص۱۷]
«صحابه یعنی هرکسی که در جوار پیامبراکرم(ص) بوده باشه، حتی لحظه ای کوتاه»

شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد؛ اما براى رفتن نيز آماده نيستيد!

صاحب دلى،براى نماز به مسجدى رفت.نمازگزاران از او خواستند كه پس از نمازبرایشان منبر برود
بعد از نماز بر پله نخست منبر نشست
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.سپس خطاب به جماعت گفت هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب زنده میماند برخیزد
كسى برنخاست

چرا خدا جهنم رو آفريد؟

۱. اگه جهنم آفریده شده، از طرفی بهشت هم با بالاترین کیفیت آفریده شده
۲. بعضیا هستند که به ترس از همین جهنم، کارایی میکنن که به بهشت میرن
۳. جهنم، برای بعضی جهنمیان، پاک کننده ست که در نهایت، وارد بهشت میشن
۴. اگه جهنمی نبود، اونائیکه خیلی بهشون ظلم شده از خدا گلایه میکردن که چرا مجازاتی برای ظالمین قرار نداده؟!
۵. اگه با آرامش و دقت، فکر کنیم؛ جهنم هم رحمت است..

بی رحمی پنهان…

آیت الله بهجت(ره) می فرمودند: «آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم. این طور نیست که آنها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت. به خدا پناه می بریم!» (درمحضربهجت/ج۱/ص۸۱)

گاهی وقتا ما آدمای بی رحمی هستیم ولی خودمون نمی دونیم! مثلا اگه صد نفر انسان بی گناه رو جلوی ما سر بِبُرند، میگیم: «بی خیال! فقط کسی ما رو اذیت نکنه و به ما آسیب نرسونه، عیبی نداره. ســر ما رو که نبریدند!»

عصر ظهور امام زمان(عج) «اوج فداکــاری» ست آيا ما آماده ايم؟

فردی خدمت امام باقر(علیه‌السلامـ) اومد و گله کرد که چرا شما قيام نمی‌کنيد؟ ما هزاران شمشيرزن داريم. امام پرسيدند: آيا اين افراد به مرحله ای رسيده اند که اگر برادر مسلمانشان بدون اطلاع، پولی از جيب شان برداره، ناراحت نشن؟ گفت: نه. امام فرمودند: کسی که حاضر نيست از پولش بگذره چطور جونش رو فدا میکنه؟!

ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده»

مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشون رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست بره متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر اعلام کردم. دکتر خطاب گفت: «کسیکه این گونه سکته کنه کمتر زنده خواهد ماند!»

پیشنهاد استاد زن آمریکایی به دانشجویان کلاسش .

اگرکسی امتحان پایان ترم رو ۲۰ بگیره، من یک شب با اوخواهم بود..

وقتی وارد نیروی هوایی شدم در ابتدای ورود، باید یک سری آموزشها رو
در نیروی هوایی می دیدیم از جمله؛ آموزش زبان انگلیسی…
این کلاس ها، شروع آشنایی چندین ساله ی من با عباس بابایی بود
عباس، شخصیت خاصی داشت و ازهمه متمایز بود.

از دور که میومد با خودم گفتم مَست کرده!

از دور که میومد با خودم گفتم مَست کرده! نزدیک که رسید فهمیدم دیوانه ست، دور و برش رو نگاه می کرد و زیر لب یه چیزایی می گفت…
واسه توجیه حرکات نامتعارفش، در مقابل پیامبر(ص) گفتم: دیوانه است.
پیامبر نگاهی به من انداختند و فرمودند: این مرد دیوانه نیست.

نظر جالب توجه «کُربَن» استاد فرانسوی

فقط اقلیت «شیعه» اند که با اعتقاد و انتظار «امام غائب» امیدوارانه به آینده ی دنیا و دارای روح و دل، زنــده اند… و مشکلات زندگی را با نظر و اعتقاد و امید دیگری طرح می کنند. شیعه نه فقط برای آینده، مُهره ی معجزه آسایی در چنته داره، بلکه به گذشته نیز مایه های افتخار و اتکای فراوان داره؛ پیش رویش علی(علیه السلام) ست که مادر دَهر، همانند او نزائیـــده و نخواهد زائیــد.

یه روز توپارک داشتم از ضررهای ماهواره برای بچه ها میگفتم

یه روز توپارک داشتم از ضررهای ماهواره برای بچه ها میگفتم » که فیلمهای ماهواره ای میخوان دختر خانومای ما، روسری سرشون نکنن و مثل خودشون بی آبرو باشند. یکباره دختر خانوم کوچیکی که سرش برهنه بود، از بین ما به سرعت بلند شد و رفت! منم در حین صحبت داشتم اونو با نگاهم تعقیب میکردم، دیدم رفته سراغ مادرش و با زور داره روســـری رو از سرمادرش می کشه، مادرش هم که چادر داشت مجبـــور شد روسریش رو به دخترش بده. دخترک روسری به سر کرد و به جمع ما برگشت…