وقتی جعفر بن ابوطالب (برادر امام علی علیه السلام)، شهید شد

وقتی جعفر بن ابوطالب (برادر امام علی علیه السلام)، شهید شد، پیامبــر(ص) به حضرت زهــرا(سلام الله علیها) فرمودند: «تا سه روز برای أسماء بنت عمیس غذا ببرید تا اینطوری دلداریش داده باشیم»
دقیقا مثل کاری که امروز ما می کنیم!!!

گناه و بهشت …

طبیعتا خدا دوست نداره بنده اش وادار به گناه بشه، ولی بعضی اوقات چاره ای جز این نیست و گاهی خدا ما رو در معرکه ی گناه میندازه تا بفهمیم چه عیب هایی در وجودمون پنهان کرده بودیم! اگه ما عیب پنهان مون رو بفهمیم و ریشه اون عیب رو در اعماق روحمون بسوزونیم، اینجاست که “گناه” سبب بهشت رفتن مون خواهد شد.

به سید بن طاووس گفتند: سید! چطوری؟

گفت: چگونه است حال کسی که مُرداری بر سر گرفته و مُرداری بر دوش دارد. حالِ کسی که مردگان بسیار، اجزاء پیکرش را فرا گرفته اند. برخی اعضای بدنش هم از پیش مرده اند؟!

سرنوشت شمر (علامه امینی)

مدتها فکرم مشغول بود به اینکه خدا «شمر» (ملعون) رو به چه شکلی عذاب میکنه؟! تا اینکه شبی در عالم رؤیا دیدم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی ای نشسته و من هم در خدمت ایشون هستم. در کنارشون دو کوزه بود، فرمودند:

این کوزه ها رو بردار و برو از آنجا آب بیار … و اشاره به محلی کردند که بسیار باصفا و با طراوت بود؛ استخری پرآب، اطرافش درختانی بسیار شاداب، که صفا و شادابی محیط و گیاهانش قابل وصف نبود!!

بعضی از مراجعی که فتوا به عدم جواز قمه زنی داده اند

امام‌خمینی(ره)، امام‌خامنه‌ای، آیت‌الله‌مکارم، سبحانی، فاضل‌لنکرانی(ره)، نوری، همدانی، سیستانی،

اصفهانی، تبریزی، اراکی، نایینی، جوادی‌آملی، مشکینی، مظاهری، مازندرانی، کاشانی، امینی، شرعی،

طاهری، کریمی، خرازی، محفوظی، پناهی، تهرانی، مومن، جناتی، آذری، قمی، اردبیلی، صافی گلپایگانی، و…

پدرم زياد عادت به نصيحت نداشتند … (آيت الله بهجت)

در گذشته، عالِمی بوده که مجبور بوده با فرزندش در يک اتاق زندگی کند، آنقدر آن عالم با حيا بوده که خجالت می کشيده جلوی پسرش پای خود را دراز کند، به همین خاطر به فرزند خود گفته يک پرده ای در اين ميان بکشيم که موقع استراحت راحت باشيم.

من به همه هشدار میدم

رائفی پور :
من به همه هشدار میدم؛
دشمن به دنبال اینه که به ما بفهمونه « دشمن شما سُنی ست نه اسرائیل!
به جای آزادی قدس به دنبال آزادی بقیع باشید »

زيارت جامعه كبيره

رفت پيش امام هادي ، گفت :” به من سخني ياد بدهيد كه با آن شما اهل بيت را بشناسم و زيارت كنم.
امام با مهرباني جواب داد:
“غسل كن،به حرم كه رسيدي شهادتين بگو و صد تكبير و بعد بگو … .”

معلم قرآن و قمه ‏‌زنی!

در شهری، ماه محرم، افراد زیادی قمه میزدند.
ایام محرم بود. اعلام کرده بودن قرائتی میاد.. مسجد پر از جمعیت شده بود…
وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی اومده برا قمه‎زنی بگه!
گفتم: شغل من چیه؟ گفتند: تو معلم قرآنی
گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟ گفتند: بله قبولت داریم ولی حرف از قمه نزن، فقط قرآن بگو

تو را یوسف زهرا صدا می زنند و به یوسف تشبیه میکنند؛

گرچه بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند، هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود؛ اما ناخودآگاه برایم تداعی میشود آنگاه که براداران خطاکار یوسف، به محضرش شرفیاب شدند و یوسف به آنها گفت:
– هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بیوسف و أخیه؟!
هیچ میدانید با یوسف و برادرش چه کردید؟