عمل منتظران ظهور برای آمدن حضرت …
جهانی می اندیشند/ جهانی کار می کنند/ جهانی سازی می کنند
باور ِ « فی مشارق الارض و مغاربها…» باید در ما عملا محقق بشه…
شیعه و عاشق علی
دوست نداره عاشقای علی زیادتر بشن؟!!
جهانی می اندیشند/ جهانی کار می کنند/ جهانی سازی می کنند
باور ِ « فی مشارق الارض و مغاربها…» باید در ما عملا محقق بشه…
شیعه و عاشق علی
دوست نداره عاشقای علی زیادتر بشن؟!!
امام خمینی(ره) سئوالی مطرح میکنن و میفرمایند: هر کس منصفانه به این سئوال جواب بدهد، موضوع مهم و تکان دهنده ای خواهد بود!
«كُل فی فَلَكَ» كه معنيش ميشه همه چيز در گردش است… جالبيش اينجاست كه اگه همينو بر عكس بخونی بازم ميشه:
«كُل فی فَلَكَ» خودِ آيه هم در گردشه! واقعا زیباست….
بگذار دوباره جمعه را صرف کنیم؛
ندبه، گریه، عهد، فرج… باز گناه…؟!
بارها شنیدهایم که قمهزنان به این روایت تمسک میکنند و بیخبر از همهجا میگویند: اگر قمهزنی و سر شکافتن در عاشورا و عزای حسین، علیهالسلام، جایز نیست پس چرا زینب، سلاماللهعلیها، سرش را به چوب محمل کوبید؟ روایتی که از زبان یک گچ کار اموی به نام مسلم جَصّاص گفته شده بنده کاری به ایرادات و تناقضات این روایت ندارم
بنده میخواهم از یک جنبه دیگر به این مطلب نگاه کنم
اواخر عمرش
معاویه (برای سوء استفاده تبلیغاتی) ازش خواست، علیهِ امام حسین، حرف بزنه
واسه همین بهش پنجاه هزار دِرهَم پیشنهاد داد!
(یعنی پنج هزار مثقال طلا) اما سَمُره قبول نکرد.
صدهزار، صدوپنجاه هزار، دویست هزار درهم … ولی او نپذیرفت!
“اعتراض مطلق و بی بندوبار” مانند اینه که حضرت یعقوب(علیه السلام) به بوی پیراهن یوسف(علیه السلام) بی اعتنا باشه و به این بهانه که منتظر دیدار خود یوسف است، آثار ایشون رو بیمقدار بشماره؛ و یا هنگامی که پیراهن را به او میرسانند، به جای نوشیدن جرعه ای از چشمــه وصـــال و متبرک کردن ِ چشمانش به پیراهنی که بوی دلدار رو میدهد ( که نتیجه اش بینایی اوست)، اعتراض کنه که « من عمری ست منتظر یوسفم، حالا برای من پیراهن میآورید! » و پیراهن رو به کناری پرتاب کنه!
من اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم میسوزد، یک کلمه میگویم خانوم ها، آقایون بشنوید، به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمی آید، خودتان را معطل نکنید، هی روزی چند تا اوقات تلخی در خانه راه می اندازد، عصبانی میشود، از اینطرف هم میخواهد بشود زبدة العارفین، عمدة المکاشفین، یک بار این قسم را با تمام وجودم خوردم، تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید.
وقت نماز نبود… وارد مسجد شدم، جز پیامبر کسی تو مسجد دیده نمی شد. یکراست به طرف ایشون رفتم، منو که دیدند انگار که در بین جمعیت جایی برام باز کنند جابه جا شدند.
شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید؛ نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید.
اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد.
بعضیا معتقدند باید آزادی باشه؛ توی این مملکت که همه مسلمون نیستن.. همه که به حجاب معتقد نیستن.. چرا باید زورکی روسری سرشون بکنیم؟ (و یه سری مسائل دیگه) …
شاید بشه گفت: وقتی تنها هستی میتونی آزاد باشی.
اما اوناییکه حرفشون: آزادی در جامعه است، در متن زیر [منصفانه و منطقی] تامل کنید:…
شیخ رجبعلی خیاط:
درنیمه شبی سرد زمستانی در حالی که برف بشدت می بارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!
باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده!
جلو رفتم دیدم او یک جوان است!
نماز که میخوانم فرشته های بالای سرم عزا میگیرند
زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد
مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشون رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست بره متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر اعلام کردم. دکتر خطاب گفت: «کسیکه این گونه سکته کنه کمتر زنده خواهد ماند!»