اگه کسی با بخشیدن کوچیک میشدخدا اینقدر بـزرگ نبود.
اگه کسی با بخشیدن کوچیک میشد
خدا اینـــقـدر بـزرگـــــ نبود . . .
اگه کسی با بخشیدن کوچیک میشد
خدا اینـــقـدر بـزرگـــــ نبود . . .
آیه ۲ : اگر کفار به شما دست پیدا کنند، دشمنان شما خواهند بود و دست و زبان خود را به آزار شما دراز خواهند کرد و آرزومند آنند که شما هم کافر شوید.
آیه ۹ : خدا تنها از دوستی کسانی نهی کرده که با شما سر جنگ دارند و تنها بر سر مساله دین با شما میجنگیدند… و هر کس دوستشان بدارد پس آنها ستمکارند.
فقیر و نابینا بود، وارد مسجد شد. تا نشست، مرد ثروتمند با چهره ای اخمو و ناراحت، خودش رو جمع کرد و کمی فاصله گرفت..
پیامبر گفت: آیا ترسیدی فقر و نابینایی اش به تو سرایت کنه؟!
– نه یا رسول الله.
– آیا ترسیدی ثروتت بهش منتقل بشه؟!
– نه یا رسول الله.
– پس این چه حرکتی بود انجام دادی؟!
شیطان خواست آدم، مطرود بشه اما…
قابیل خواست نامی از هابیل باقی نَمونه ولی…
برادران برای یوسف، چاه خواستند اما…
ذلیخا درهارو بست هیچکس نفهمه، ولی…
فرعون چندین هزار طفل کشت تا موسی متولد نشه، اما…
از جنگ تَبوک بر می گشتیم، یه عده اومده بودند استقبال، از جمله پیرمردی بنام «سعد انصاری» جلو اومد، به پیامبر دست داد، پیامبر دید دستهای پیرمرد خیلی خشن و چاک چاک شده!
گفت: دستات چیشده؟!
مردی داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند.
لباسهای خیس به تنمون سنگینی میکرد…
همهمه ی بسیجی ها میان رعد و برق و شر شر باران گم شده بود…
گونی هایی رو که عراقی ها پله وار ، زیر کوه چیده بودنداز گل و لای لیز
شده بود و اسباب دردسر…
جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد!
اما به جای عذرخواهی و کمک، تا از جاش بلند شد شروع به خندیدن و مسخره کردن
سپس راهش رو کشید و رفت؛ پیرزن صداش زد و گفت: چیزی ازت افتاده…
او چند دَه دور، نهج البلاغه رو خونده! من چطور !!!
آقای قرائتی میگفت : او خطبه ای رو بیش از هزار بار خونده و هر بار گفته تنم لرزید… من چی؟!!!
بنده ی به ظاهر شیعه! حرف های ایشون رو درباره ی حضرت علی با جان و دل خریدارم… و درباره ی شیعه یا سنی بودنش هم هیچ احساس تعصبی ندارم
چرا که او با آثاری که بجای گذاشته
اگه شیعه نباشه
پس قطعا من شیعه نیستم و فقط علی بازی میکنم!!!
زليخا تمام درها رو محکم بست تا کسی نفهمه ولی هيچ داستانی مثل داستان زليخا نبود که به گوش همه نرسه!
برادرای يوسف، برای يوسف چاه رو انتخاب کردند ولی خدا به او جاه داد!
همهٔ مشرکين مکه بسيج شدند پيامبر رو بکشند ولی خدا بوسیلهٔ تار عنکبوت پيامبر رو در غار حفظ کرد!
مردى مسيحی به امام باقر گفت: تو بقر هستى. حضرت فرمود: نه، من باقرم. او گفت: فرزند زنى آشپزى. حضرت فرمود: اين شغل او بوده. گفت: تو فرزند يك سياه حبشى بد زبانی؟ امام فرمود: اگر شما راست ميگویى خدا مادرم را بيامرزد، اگر دروغ ميگویى خدا از تو بگذرد.
“نصرانى” مسلمان شد.
آموزش آداب مسجد به کودکان و نوجوانان
امام خمینی(ره) سئوالی مطرح میکنن و میفرمایند: هر کس منصفانه به این سئوال جواب بدهد، موضوع مهم و تکان دهنده ای خواهد بود!
ممکنه احساس عُجب و تکبر، درباره گناه هم اتفاق بیفته
به عبارت دیگه «ممکنه کسی بدترین کار رو، خوب بدونه و نسبت به انجامش از خودش راضی باشه!»
صبح عاشورا رو یادتون هست؟!
جالبه ، اما درست و غلطش رو نمیدونم، بیشتر جنبه ی سرگرمی..